دوش آمد و به روز سیاهم نشاند و رفت
با من نبود جز دلی آنهم ستاند و رفت
بگذشت نوبهار و فزون شد جنون مرا
گل تخم خار خار تو در دل فشاند و رفت
شب را چسان به صبح رسانم کجا روم
هر چند گفتمش مرو امشب نماند و رفت
از شرم ریزش مژگانم شب فراق
ابر سیه تر آمد و دامن تکاند و رفت
پا بر زمین ممال که بر بود گوی فیض
زین عرصه هر که توسن همت جهاند و رفت
صبر آمد و زگریه فرو خوردم فشاند
چندان سرشک کاتش دل را نشاند و رفت
جویا ببین که صاف نگه را به دیدنی
از پرده های چشم و دل ما چکاند و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی لحظات سخت فراق و اندوه شاعر است. شاعر از آمدن معشوق و رفتن او صحبت میکند و احساس تنهایی و ناامیدی خود را بیان میکند. او به مرور زمان و تغییرات حال خود اشاره میکند، بهخصوص اینکه جنون او در گذر زمان بیشتر شده و با رفتن محبوب، غم و دلتنگیاش افزایش یافته است. شاعر از شبهای تار و دشواریهایی که برای فراموش کردن فراق میگزرد، میگوید و نشان میدهد که احساساتش چقدر عمیق و دردناک است. در نهایت، چشمانتظاری و امید به دیدن دوباره معشوق نیز در این اشعار نمایان است.
هوش مصنوعی: شب گذشته، کسی آمد و مرا در روز تیرهام نشاند و رفت. هیچکس با من نماند جز دلی که خود آن را نیز گرفت و رفت.
هوش مصنوعی: بهار گذشت و حالا دیوانگی من بیشتر شد. دانهای که از خار در دل من کاشت، او را برداشت و رفت.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم شب را به صبح برسانم؟ به کجا بروم؟ هرچند که به او گفتم نرود، اما او شب را ترک کرد و رفت.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و غم از دست دادن تو، چشمانم اشکبار شد و شب جدایی به قدری تاریک و غمگین شد که گویا دامن خود را تکان داد و رفت.
هوش مصنوعی: پا بر زمین بگذار و از مرزهای خود عبور کن، زیرا برکت و نعمت در این میدان است. هر کسی که با اراده و تلاش قدم بردارد، به موفقیت خواهد رسید و به جلو خواهد رفت.
هوش مصنوعی: صبور شدم و اشکهای خود را فرو خوردم، بهطوریکه اشکهایم به قدری زیاد بود که آتش دل را خاموش کرد و بعد از آن رفت.
هوش مصنوعی: ببین که چطور صاف و روشن، آنچه را در دل و چشم ماست، به نمایش گذاشت و بیخبر از ما رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت
مخمور باده ی طرب انگیز شوق را
جامی نداد وز هر جدائی چشاند و رفت
گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم
[...]
گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت
آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت
آمد چو باد و مضطربم کرد همچو برق
وز آتشم زبانه به گردون رساند و رفت
برخاستم که دست دعایی برآورم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.