هر کس محروم از جوانی است
دردی کش صاف زندگانی است
از یاد تو با نسیم آهم
بویی ز بهار نوجوانی است
کس پی نبرد که قاتلم کیست
دل کشتهٔ غمزدهٔ نهانی است
با چشم کبود می برد دل
آن چشم بلای آسمانی است
مغرور به چند روزه حسنی
غافل شده ای که آنت آنی است
لطفت آیا چه طور باشد
جور تو تمام مهربانی است
از دولت هندوان نخورد آب
روتی گو باش قحط پانی است
نگشود ز سینه عقدهٔ دل
پیکان توام که یار جانی است
جویا از دور چون بدیدت
از لطف بگفت: که این فلانی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو قضای آسمانی است
وصل تو بقای جاودانی است
در سایهٔ زلف تو دل من
همسایهٔ نور آسمانی است
بربود دلم کمند زلفت
[...]
عشقی که نه عشق جاودانی است
بازیچهٔ شهوت جوانی است
این عرصه که گفت خوش جهانی است
خاکش بر سر که خاکدانی است
عاقل به خدا اگر گزیند
گردی که فراز او دخانی است
در لاله نگر به چشم عبرت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.