گنجور

 
جویای تبریزی

باز از تغافلی صف پیمان شکسته ای

طرف کلاه ناز بسامان شکسته ای

صد دشنهٔ به زهر بلا آب داده را

در سینه ام ز شوخی مژگان شکسته ای

از آشناییم لب افسوس می گزی

با ما نمک نخورده نمکدان شکسته ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode