ای یار بیوفا که دل از ما بریدهای
گویی که پیش هرگز ما را ندیدهای
سرگشتهام چو ذره ز خورشید روی تو
دامن چرا چو سایه ز ما درکشیدهای
لیلی شنیدهام که ز مجنون نمیشکیفت
مجنون شدم بتا به چه از ما رمیدهای
هیهات اگر به واقعه ی من رسیدهای
آری ملامتت نکنم نارسیدهای
هرگز خلاف رای تو چیزی نگفتهام
با من بگوی اگر تو ز جایی شنیدهای
دریای خون شدهست کنارم ز ابرِ چشم
از بس به نوکِ غمزه که جانم خلیدهای
از آبِ دیده آتشِ دل کم نمیشود
گیرم نزاری از مژهها خون چکیدهای
در باغ سرو فارغ و آزاد میرود
او را چه غم اگر تو به قامت خمیدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یار خود که حاضر نیست به او توجه کند و از او فاصله گرفته است، میتازد. او احساس میکند که به شدت دلتنگ و سرگشته است و همچنان به یاد محبوب خود میافتد. شاعر به این موضوع اشاره میکند که علیرغم نامهربانی یار، او هیچگاه به او بد نگفته است و از او میخواهد که اگر چیزی شنیده، با او در میان بگذارد. غم و اندوه شاعر از جدایی به حدی است که او را به دریای خون تشبیه میکند و درد دلش را به تصویر میکشد. در نهایت، به زیبا و آزاد بودن محبوب اشاره میکند و میپرسد که او چه غمی دارد در حالی که خود او در رنج و عذاب است.
هوش مصنوعی: ای یار نامهربان که دل را از ما جدا کردهای، به نظر میرسد که هرگز ما را ندیدهای.
هوش مصنوعی: من مانند غباری از نور چهره تو سرگشتهام، چرا همچون سایهای از ما دوری و خود را جدا کردهای؟
هوش مصنوعی: لیلی را شنیدهام که از مجنون خبر میدهد، اما من هم دچار عاشقی او شدم. امیدوارم تو اینقدر از ما دور نباشی.
هوش مصنوعی: هرگز، اگر به ماجرای من پی بردهای، نمیتوانم تو را سرزنش کنم، چون هنوز به حقیقت آن دست نیافتهای.
هوش مصنوعی: هرگز چیزی جز نظر تو نگفتهام، اگر چیزی شنیدهای با من در میان بگذار.
هوش مصنوعی: کنار من دریایی از خون تشکیل شده به خاطر اشکهایم. من به شدت به خاطر دلتنگیام نگران و آسیبپذیر شدهام.
هوش مصنوعی: اشکهای من هیچ چیزی از آتش دل کم نمیکند، حتی اگر چشمانم از اشک پر شده و خون بریزد.
هوش مصنوعی: در باغ، سرو خوشحال و آزادانه در حال حرکت است و از اینکه تو قامت خمیدهای، نگران نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تیر آسمان ز کمان چون خمیدهای
وی زهرهٔ زمین ز طرب چون رمیدهای
مانا که گوهری ز کف تو نهان شدست
پشت از برای جستن آن را خمیدهای
از ظلمتت آنکه چشم تو دید ای ضیاء دین
[...]
ای آن که مر مرا تو به از جان و دیدهای
در جان من هر آنچ ندیدم تو دیدهای
بگزیدهام ز هجر تو تابوت آتشین
آری به حق آنک مرا تو گزیدهای
گر از بریده خون چکد اینک ز چشم من
[...]
ای صبحدم چه شد که گریبان دریدهای
وی شب چه حالتی است که گیسو بریدهای
از دیده زمانه روان است جوی خون
ای دیده زمانه بگو تا چه دیدهای
ای اشک گرم رو خبری بازده ز دل
[...]
ای یار نازنین، چو دل از ما رمیدهای
از ما رمیدهای، به رقیب آرمیدهای
چشمان آهوانهٔ بیآهوی شما
دو شاهد عدلند که از ما رمیدهای
پیکان تیر غمزهٔ تو در دل من است
[...]
جانا چه کردهایم که از ما بریدهای
بر دست هجر پرده صبرم دریدهای
گر صد ستم کنی تو بدین دل که همچنان
در دل به پیش اهل نظر نور دیدهای
مقصود خاطر من مسکین رضای تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.