گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جیحون یزدی

تا که چون تیر از کمان رفت آن بت رعنای من

دور از ابرویش کمان شد قد تیر آسای من

چشم من دریا و زلفش عنبر سارا و لیک

غایب از دریای من شد عنبر سارای من

تا چه کردم من باین گردوی مینائی که باز

سنگ زد در کاخ مینو فام بر مینای من

کبگ شاهین گیر من زد سوی دیگر بوم پر

بی سبب در قاف غم نی عزلت عنقای من

دادم از دیوانگی زنجیر زلف او زدست

عاقلی کوتا که بر زنجیر بندد پای من

چون بچشم اندر فتد مو اشک از او ریزد ولیک

دور از آن مو اشک ریزد چشم خون پالای من

زیر این چرخ مشعبد روی این اقلیم خاک

با چه پهلو بار شد اینقدر بر بالای من

کرد چون زیبق فرار آن سیم تن اف کز سپهر

شد بدل براحتیاج صرف استغنای من

نیست سودایم بجز زآن تار عالم گیر زلف

بخت بد بنگر که عالم گیر شد سودای من

بی دو پستانش که در بستان خوبی جان فزاست

بعد از این صد باغ لیمو نشکند صفرای من

ای خوش آن شبها که موسی وش چو ارنی گوشدم

بزم گشت از نور چهرش سینه سینای من

آفتاب از خاوران گر رخ نیفروزد چه باک

از نظر چون گشت غارب زهره زهرای من

آسیای آسمان گر پیکرم ساید چه غم

چون بخاک افتاد تاج فرق فرقد سای من

با که خواهد خورد آیا جام صهبا زین سپس

کاشکی زین چرخ مینا خون شدی صهبای من

یا کجا رندی چشد حلوای وصلش را بکام

کاشکی زین دور گردون سم شدی حلوای من

گر بقدر سوزش دل نعره ام گشتی بلند

پرده گوش ملایک را درید آوای من

نه فلک با هفت اخترشش جهت با چاررکن

کینه ورزند از چه رو با یک تن تنهای من

هم مگر زاین واژگون افلاکم آید دستگیر

همت نواب راد اشرف والای من

پور احمد میرزا سلطان محمد میرزا

کآسمان از یمن مدح او بود مولای من

آنکه اندر وصفش این زیبا چکامه دلپذیر

از زبان او است زیب دفتر شیوای من