با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
سر و طوبی قد گل روی بهشت آرای من
هست باقی رشحهای از وصل و جان من کباب
من که امروز این چنینم وای بر فردای من
پر گیاه حسرتی خواهد دمانیدن ز خاک
در پی این کاروان اشگ جهان پیمای من
از تفقدهای عامم نیز کردی ناامید
بیش ازین بود از تو امید دل شیدای من
محتشم افغان که مستغنی است از یاد گدا
پادشاه بیغم و سلطان بیپروای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره حسرت و ناامیدی شاعر به خاطر جدایی و دوری از محبوب است. شاعر به توصیف وضعیت رنجآور خود میپردازد که در آن در زندان عذاب قرار دارد و از زندگی بیفروغ و بیمعنا رنج میبرد. او به فقدان محبت و توجه محبوب اشاره میکند و از آنچه که بر او رفته، اظهار تاسف میکند. شاعر همچنین به کاشانی از زیباییها و خوشیهای گذشته خود میاندیشد و به خاطر ناامیدی و حسرتهایش بر آینده نگران است. در نهایت، او به بیتوجهی و بیغمی دیگران، حتی کسانی که در مقام قدرت هستند، اشاره میکند و احساس تنهایی و بیپناهی خود را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به وصال محبوب دست یافتهام، اما هنوز در حسرت و دوری از او به سر میبرم. جای من در کنار آب حیات است که مردم تشنه از آن بهرهمند میشوند، اما من از آن دور هستم و این وضعیت برایم بسیار دردناک است.
هوش مصنوعی: باغبانی که در دل خود به گلچینی مشغول است، هرگز به من اجازه نمیدهد که دستم را به گل برسانم. در نهایت، او با شدت تمام و چندین بار بر پای من ضربه میزند.
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان میشود که سایه بدبختی و مشکل بر همه افراد میافتد، اما برای من، جهنم نصیب شده است و در عوض، زیبایی و شکوه معشوقم همچون درخت طوبی بهشت را به همراه دارد. به نوعی، آن شخص از جایگاه خاصی در زندگیاش سخن میگوید؛ در حالی که دیگران زیر سایه مشکلات هستند، او در یک وضعیت خاص و متفاوت به سر میبرد.
هوش مصنوعی: من امروزه فقط یک لکهای از وصل را دارم و جانم به آتش کشیده شده است. حالا اینگونه هستم، وای بر روزهایی که در آینده برایم پیش خواهد آمد.
هوش مصنوعی: در فصل پاییز، با رویش گیاهان، حسرتی در دل خواهد ماند؛ زیرا بر اثر این معصومیت، دل به سفر این کاروان اشکهای من خواهد سپرد.
هوش مصنوعی: از محبتها و توجهات عمومی که به من کردی، ناامید شدم. دیگر از تو امیدی ندارم و دل عاشق من بیش از این انتظار نمیکشد.
هوش مصنوعی: این شعر به شخصیتی اشاره دارد که از یاد دیگران بینیاز است و در زندگی خود به آرامش و بیخیالی دست یافته است. او مانند یک پادشاه است که به راحتی و بدون دغدغه زندگی میکند و خود را دچار نگرانیهای دنیوی نمیسازد. این فرد بهگونهای است که حتی تا حدی از توجه و یادآوری دیگران نیز بینیاز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
[...]
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
[...]
پشت من بشکست کوه درد جان فرسای من
باز افزاید همان این درد کار افزای من
گشت چشمم ژرف دریایی وآتش خون دل
شاخ مرجان اندر او مژگان خون پالای من
تختهای زین نه سفینه کس نبیند بر کنار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.