گنجور

 
جامی

چین در جبین فکنده گذشتی به سوی من

زنجیر کرده ای در رحمت به روی من

از زخم ناخنم تن لاغر شد استخوان

باز آکه شد سفید ز هجر تو موی من

بود آرزوی خاطر من خط بر آن عذار

گردون برآب زد رقم آرزوی من

روزی که چرخ ز آب و گل من سبو کند

خواهد شکست سنگ جفایت سبوی من

هرگز نیافتم به تو ره گرچه در رهت

صد بار سوده شد قدم جست و جوی من

خو کرده ام به هر چه ز خوی تو می رسد

خوی تو هست جور وبر آن صبر خوی من

جامی شکست کلک کتابت چو ختم شد

بر وصف نو خطی ورق گفت و گوی من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وطواط

ای برده آتش رخ تو آب روی من

رفته دل از محبت و رفته ز کوی من

با روی نیکوی تو نماندست هیچ بد

کز روی نیکوی تو نیامد بروی من

نی از تو هیچ وقت سلامی بنزد من

[...]

نصرالله منشی

ای باد صبح دم گذری کن بکوی من

پیغام من ببر ببر ماه روی من

خاقانی

از عشق دوست بین که چه آمد به روی من

کز غم مرا بکشت و نیازرد موی من

از عشق یار روی ندارم که دم زنم

کز عشق روی او چه غم آمد به روی من

باری کبوترا تو ز من نامه‌ای ببر

[...]

سلمان ساوجی

ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من

عشق است عادت تو و دردست خوی من

جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد!

آن روز را که کم شود این آرزوی من

برخاستم ز کوی تو چون گرد، عشق گفت:

[...]

صائب تبریزی

شد خشک از گشودن لب آبروی من

آخر چو غنچه جام تهی شد سبوی من

خون می خورد کریم ز مهمان سیر چشم

داغ است عشق از دل بی آرزوی من

خون مشک در پیاله من خود به خود نشد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه