گنجور

 
مولانا

خواجه غلط کرده‌ای در روشِ یار من

صد چو تو هم گم شود در من و در کار من

نبود هر گردنی لایق شمشیر عشق

خون سگان کی خورَد؟ ضیغَمِ خون‌خوارِ من

قلزم من کی کشد تخته هر کشتیی ؟

شوره تو کی چرد ز ابر گهربار من

سر بمگردان چنین پوز مجنبان چنان

چون تو خری کی رسد در جو انبار من ؟

خواجه به خویش آ یکی چشم گشا اندکی

گرچه نه بر پای توست اندک و بسیار من

گفت که « عاشق چرا مست شد و بی‌حیا ؟»

باده حیا کی هلد !؟ خاصه ز خمار من

فتنه گرگی شده هم دغل و مکر او

دام وی از وی کند قانص عیار من

بر سر بازار او گرگ کهن کی خرند ؟

هر طرفی یوسفی زنده به بازار من

همچو تو جغدی کجا باغ ارم را سزد ؟

بلبل جان هم نیافت راه به گلزار من

مفخر تبریزیان شمس حق و دین بگو

بلک صدای تو است این همه گفتار من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۰۵۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

باز فروریخت عشق از در و دیوار من

باز ببرید بند اشتر کین دار من

بار دگر شیر عشق پنجه خونین گشاد

تشنه خون گشت باز این دل سگسار من

باز سر ماه شد نوبت دیوانگی است

[...]

حکیم نزاری

ای که ندانی که چیست حالِ من و یارِ من

بیش ملامت مکن غافلی از کارِ من

چند بطون و ظهور عاشق و عینِ حضور

منتظران را وقوف نیست بر اسرارِ من

از من و از خود مگو کز شرفِ یار من

[...]

اوحدی

عشق نورزیده بود جان سبکبار من

بر تو مرا فتنه کرد این دل بی‌کار من

گر خبر از درد من نیست ترا، در نگر

تا بتو گوید درست روی چو دینار من

ای که بیازرده‌ای بی‌سببم بارها

[...]

جامی

نیست جز اقرار عشق حاصل گفتار من

چهره به خونین رقم حجت اقرار من

عشق تو زآغاز کار برد قرار دلم

تا به چه گیرد قرار عاقبت کار من

خانه من پست شد رخنه به جان درفتاد

[...]

صائب تبریزی

رهن می ناب شد، جبه و دستار من

رفت به باد فنا، خرمن پندار من

مطرب قانون عشق پرده دری ساز کرد

شد کف دریای خون پرده اسرار من

رشته عشق مجاز سر به حقیقت کشید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه