گنجور

 
حکیم نزاری

ای که ندانی که چیست حالِ من و یارِ من

بیش ملامت مکن غافلی از کارِ من

چند بطون و ظهور عاشق و عینِ حضور

منتظران را وقوف نیست بر اسرارِ من

از من و از خود مگو کز شرفِ یار من

نیست ملک را مجال در حرمِ یار من

مملکتِ جان و دل وقفِ غم‌ش کرده‌ام

عشق گواهی دهد بر خط و اقرارِ من

عشق مرا هرکسی تهمتِ دیگر نهد

بی‌خبر از من که چیست شیوه و هنجارِ من

با که توان گفت باز آن‌چه مرا کشف شد

زآن که نیارد کسی طاقتِ گفتارِ من

گر شود آگه که چیست در دلِ پر آتشم

جامه بسوزد چو پوست بر بدنِ زارِ من

هرکس از آن‌جا که اوست می‌نهدم تهمتی

هرچه بتر گو بگو کم غم و تیمارِ من

حاسدِ شوریده بخت گر غرضی می‌کند

نیست تفاوت مرا گو بکن انکارِ من

طرفه نباشد که خام عیب نزاری کند

سوخته داند که چیست آتش هموارِ من

 
 
 
مولانا

خواجه غلط کرده‌ای در روش یار من

صد چو تو هم گم شود در من و در کار من

نبود هر گردنی لایق شمشیر عشق

خون سگان کی خورد ضیغم خون خوار من

قلزم من کی کشد تخته هر کشتیی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اوحدی

عشق نورزیده بود جان سبکبار من

بر تو مرا فتنه کرد این دل بی‌کار من

گر خبر از درد من نیست ترا، در نگر

تا بتو گوید درست روی چو دینار من

ای که بیازرده‌ای بی‌سببم بارها

[...]

جامی

نیست جز اقرار عشق حاصل گفتار من

چهره به خونین رقم حجت اقرار من

عشق تو زآغاز کار برد قرار دلم

تا به چه گیرد قرار عاقبت کار من

خانه من پست شد رخنه به جان درفتاد

[...]

صائب تبریزی

رهن می ناب شد، جبه و دستار من

رفت به باد فنا، خرمن پندار من

مطرب قانون عشق پرده دری ساز کرد

شد کف دریای خون پرده اسرار من

رشته عشق مجاز سر به حقیقت کشید

[...]

فروغی بسطامی

نرگس بیمار تو گشته پرستار من

تا چه کند این طبیب با دل بیمار من

خفتهٔ بیدار گیر گر چه ندیدی ببین

چشم پر از خواب خویش دیدهٔ بیدار من

رسم تو عاشق‌کشی شیوهٔ من عاشقی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه