گنجور

 
جامی

سرود مجلس درد است آه و ناله ما

حباب خون جگر لاله گون پیاله ما

به بزم وصل چو شمعیم با تو چرب زبان

به روغن است فتاده ز تو نواله ما

به باغ چند تماشای سرو و لاله کنیم

قد تو سرو بس و عارض تو لاله ما

فسرده بر رخ ما اشکهاست از دم سرد

مباد آفت برگ گل تو ژاله ما

به گرد کعبه چه گردیم چون نشد ز ازل

بجز حوالی دیر مغان حواله ما

کهن قباله رندیست دلق ما که زدند

ز داغ جرعه بتان مهر بر قباله ما

به پیش نظم تو جامی ز نثر خود خجلیم

ز نوک کلک تو یک حرف و صد رساله ما