دور ازان لب اشک من سرخ است و چشم تر سفید
کم فتد زینسان شراب لعل را ساغر سفید
گریه دایم سیاهی را نبرد از بخت من
زاغ را بسیاری باران نسازد پر سفید
بر بنا گوشت کشد زلف سیه خود را دراز
همچو هندوی برهنه کش بود بستر سفید
ریخت از ابر تجلی روی تو باران نور
خانه چشم و دلم را ساخت بام و در سفید
صفحه ای از مصحف خوبیست آن روی و عذار
یک طرف از وی نوشته یک طرف دیگر سفید
ای که می پرسی ز راه کعبه عشقم نشان
ز استخوان کشتگان راهیست سرتاسر سفید
در لباس خط و کاغذ گفته جامی بود
نو عروسی جامه مشکین کرده و چادر سفید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مرا در هجر رویت چشم تر چون سر سفید
شد ز شست و شوی اشکم جام ها در بر سفید
از غم نادیدنت وز دیدن روی رقیب
یک دو دم چشمم سیاهست و دمی دیگر سفید
دیده می گردد سفید از انتظار روی خوب
[...]
خیز ساقی کز فروغ صبح شد خاور سفید
زاغ شب را ساخت گردون چون حواصل پر سفید
صبح کافوری سحاب از آسمان کافور بار
بیضه کافور را ماند زمین یکسر سفید
دی که کرد از دشت طی دیبای سبز سبزه را
[...]
تا نکرد از گریه چشم خویش را خاور سفید
از گریبانش نشد مهر بلند اختر سفید
عقل معذورست اگر شد در فروغ عشق محو
پیش خورشید درخشان چون شود اختر سفید؟
عاشق صادق نمی اندیشد از روز حساب
[...]
می شود هنگام پیری موی چون عنبر سفید
این بیابان می شود زین برف سرتاسر سفید
بس که شب تا روز می سوزم به یاد قد دوست
استخوان گشت همچون شمع در پیکر سفید
کرده خورشید فلک از کهکشان بر کف عصا
[...]
فقر، دل های سیه را کرده است اکثر سفید
می کند آیینه را از زنگ، خاکستر، سفید
آفتاب عالم آرا هم ز گردون قطعه ای است
صبح می سازد به صد خون جگر در بر سفید
برد کار از دست ما رندان به زور زر رقیب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.