تا خم چرخ کهن باشد و جام مه نو
بهر جامی بودم خرقه به خمخانه گرو
صرصر قهر ازل گو بنشان مشعل مهر
بس بود تا ابد ز شمع رخت یک پرتو
هر کس از جلوه گل فهم معانی نکند
شرح آن دفتر ننوشته ز بلبل بشنو
زد مه روی تو خرمن فلک از مزرع خویش
گو به داس مه نو خوشه پروین بدرو
ترک چشم تو اگر هندوی خویشم خواند
درکشم تاج کیانی ز سر کیخسرو
دل بسی در پی مقصود دوید و نرسید
چند روزی تو هم ای اشک درین کوی بدو
جامی این مامن اقبال نه جای من و توست
ختم شد رقعه اخلاص زمین بوس و برو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نکات عمیق و زیبای زندگی و عشق اشاره میکند. او از تداوم زمان و نوشیدن شراب عشق در خمخانه میگوید و به روشنی و درخشش آن اشاره دارد. شاعر میگوید که هر کس زیبایی و معانی را درک نکند، باید به بلبل گوش دهد که غم و شادی را میسراید. او همچنین به زیبایی صورت محبوبش اشاره میکند و تاثیر آن بر آسمان را توصیف میکند. شاعر در نهایت از تلاش دل برای رسیدن به هدف میگوید و به این نتیجه میرسد که این مکان، مناسب او و محبوبش نیست و باید از زندگی گذشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دوران قدیم ادامه دارد و جام تازهای از ماه وجود دارد، من برای نوشیدن در خمخانه، خرقهام را به گرو گذاشتهام.
هوش مصنوعی: باد سرد و خشمگین ازل را آرام کن و شعله محبت را روشن نگهدار؛ چرا که نور چهرهات کافی است که همیشه روشنایی ببخشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند زیبایی و معانی گل را درک کند، به او بگو که برای فهم آن، نیازی به نوشتن توضیحات نیست؛ بلکه باید از بلبل که عاشق و آگاه است، بشنود و بیاموزد.
هوش مصنوعی: اگر چهره زیبای تو همچون ماه درخشان باشد، پس ای فلک، با داس ماه جدید خوشههای پروین را از زمین خود بچین.
هوش مصنوعی: اگر کسی چشم تو را به زیبایی شبیه هندیها توصیف کند، من با کمال میل تاج سلطنتی کیانی را از سر کیخسرو میکشم و بر سر تو میگذارم.
هوش مصنوعی: دل مدتها برای رسیدن به هدفش تلاش کرد اما موفق نشد. اکنون کمی صبر کن، ای اشک، در این مسیر به او.
هوش مصنوعی: این مکان سعادتمندی دیگر جای ما نیست و نامه صداقت به پایان رسیده است؛ بنابراین، باید از اینجا برون برویم و به مقام واقعی خود برسیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو
مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو
لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز
روی شسته بحشاشات و تراک و مازو
از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین
[...]
همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو
چو مرا یافتهای صحبت هر خام مجو
همه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است
هله چون سبزه و چون بید مرو زین لب جو
پر شود خانه دل ماه رخان زیبا
[...]
آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو
امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن بمرو
امشبی باش که فردا به تو تسلیم کنم
جان و دل هر دو به دستِ تو نهادیم گرو
هم چنین کُنجِ من آراسته می دار چو گنج
[...]
ای بخوبی رخ تو برده ز خورشید گرو
گشته طاق خم ابروی تو جفت مه نو
که شب از روز شناسد بیقین گر نبود
طره و چهره تو مایه ده ظلمت وضو
گر چو پروانه ز غم سوخت رقیبت چه غم است
[...]
من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو
آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو
از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب
هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو
من چو با روی تو همچون مگسم با شکر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.