گنجور

 
ابن یمین

ای بخوبی رخ تو برده ز خورشید گرو

گشته طاق خم ابروی تو جفت مه نو

که شب از روز شناسد بیقین گر نبود

طره و چهره تو مایه ده ظلمت وضو

گر چو پروانه ز غم سوخت رقیبت چه غم است

چون زمن شمع رخت باز نگیرد پرتو

گو مکن شور و مکن کوه بتلخی فرهاد

که رسیدست بکام از لب شیرین خسرو

نه سرشکی تو که در چشم من آئی و روی

مردم چشم منی از نظرم دور مرو

گفتمش سینه چو گندم ز غمت بشکافم

گفت کز ماش بگوئید که بر ما بدو جو

دانه مهر تو کشت ابن یمین در دل تنگ

و آبش از دیده همیداد غم آمد بد رو

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سوزنی سمرقندی

لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو

مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو

لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز

روی شسته بحشاشات و تراک و مازو

از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مولانا

همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو

چو مرا یافته‌ای صحبت هر خام مجو

همه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است

هله چون سبزه و چون بید مرو زین لب جو

پر شود خانه دل ماه رخان زیبا

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو

امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن بمرو

امشبی باش که فردا به تو تسلیم کنم

جان و دل هر دو به دستِ تو نهادیم گرو

هم چنین کُنجِ من آراسته می دار چو گنج

[...]

سیف فرغانی

من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو

آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو

از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب

هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو

من چو با روی تو همچون مگسم با شکر

[...]

جهان ملک خاتون

خردم گفت برو ای دل دیوانه برو

یک نصیحت ز من ای پیر جهان دیده شنو

عمر بگذشت به افسوس و به غفلت باری

گوشه ای گیر و به هر در ز پی نفس مرو

پنج روزی که ترا مهلت عمرست بگیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه