ای بخوبی رخ تو برده ز خورشید گرو
گشته طاق خم ابروی تو جفت مه نو
که شب از روز شناسد بیقین گر نبود
طره و چهره تو مایه ده ظلمت وضو
گر چو پروانه ز غم سوخت رقیبت چه غم است
چون زمن شمع رخت باز نگیرد پرتو
گو مکن شور و مکن کوه بتلخی فرهاد
که رسیدست بکام از لب شیرین خسرو
نه سرشکی تو که در چشم من آئی و روی
مردم چشم منی از نظرم دور مرو
گفتمش سینه چو گندم ز غمت بشکافم
گفت کز ماش بگوئید که بر ما بدو جو
دانه مهر تو کشت ابن یمین در دل تنگ
و آبش از دیده همیداد غم آمد بد رو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شامل ابیاتی از شعر عاشقانهای است که به توصیف زیبایی محبوب و احساسات عاشقانه میپردازد. شاعر با اشاره به چهره زیبا و ابروان قوسی محبوب، عشق و غم خود را بیان میکند و میگوید که نور محبوبش به اندازهای درخشان است که شب را از روز تشخیص میدهد. همچنین، او از درد دوری محبوب و سوختن همچون پروانه در عشق میگوید و از محبوب میخواهد که دور نشود. شاعر از دل شکستهاش سخن میگوید و عشق را همچون دانهای در دل میبیند که موجب اشک و غم او شده است.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو نور خورشید را به خود جذب کرده و قوس ابروی تو با ماه نو در هم آمیخته است.
هوش مصنوعی: اگر مو و چهرهات نبود، شب به یقین نمیتوانست از روز تمیز دهد، تو معیاری هستی برای روشنایی و راهنما برای تاریکی.
هوش مصنوعی: اگر تو به خاطر غم عشق مثل پروانه بسوزی، چه اهمیتی دارد؟ زیرا نور چهرهات از من دور نمیشود و همچنان به زندگیام روشنی میبخشد.
هوش مصنوعی: نکن جنجال و آن قدر ناراحتی به راه نینداز، زیرا فرهاد به مقصود خود رسیده و شیرینی عشق خسرو را یافته است.
هوش مصنوعی: اگر تو اشک نوروزی من هستی، پس در چشم من ظاهر شو و از بقیه مردم دور باش تا من همیشه تو را ببینم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که برای نشان دادن غم من، سینهام را مثل گندم شکافم. او پاسخ داد که به آن دسته از حبوبات نگو، چون برای ما به جای گندم، جو آمده است.
هوش مصنوعی: دل ابن یمین در تنگی و سختی، با عشق و محبت تو مملو از حسرت و غم شده است، به طوری که اشکهایش بهجای آب، غم و اندوه را به نمایش میگذارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو
مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو
لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز
روی شسته بحشاشات و تراک و مازو
از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین
[...]
همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو
چو مرا یافتهای صحبت هر خام مجو
همه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است
هله چون سبزه و چون بید مرو زین لب جو
پر شود خانه دل ماه رخان زیبا
[...]
آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو
امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن بمرو
امشبی باش که فردا به تو تسلیم کنم
جان و دل هر دو به دستِ تو نهادیم گرو
هم چنین کُنجِ من آراسته می دار چو گنج
[...]
من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو
آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو
از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب
هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو
من چو با روی تو همچون مگسم با شکر
[...]
خردم گفت برو ای دل دیوانه برو
یک نصیحت ز من ای پیر جهان دیده شنو
عمر بگذشت به افسوس و به غفلت باری
گوشه ای گیر و به هر در ز پی نفس مرو
پنج روزی که ترا مهلت عمرست بگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.