گنجور

 
جامی

با این جمال همدم مستان عشق شو

یک بار الست گوی و هزاران بلی شنو

در جام می ز لعل تو یک شمه یافتم

اسباب علم و فضل به میخانه شد گرو

جز تخم آرزوی تو در دل نکشته ایم

فرخنده ساعتی که رسد کشته را درو

گفتم تمام خرمن عمرم به باد شد

لعلت به خنده گفت که بر ما به نیم جو

با این فسردگی نتوان راه عشق رفت

دستی بزن به دامن مردان گرمرو

خواهی که نقد حال تو گردد حدیث عشق

این نکته می شنو ز حریفان و می گرو

جامی فسانه های کهن ذوق ده نماند

اسرار عشق تازه کن از گفته های نو

 
 
 
قطران تبریزی

آن کس که گشت ایران ویران بدست او

بسپرد جان بدولت بر شهریار نو

همچون فراسیاب کهن بود جان بداد

بر شهریار پور سیاوش بنار تو

آید چنو سوار دگر بر زمین اگر

[...]

مولانا

ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو

آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو

تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم

دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو

آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ماییم و نیم جان و جهانی و نیم‌جو

جان از برایِ می که ستاند زما گرو

ای یار اگر نداری طاقت گریز کن

چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو

میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخم‌ِ عشق

[...]

امیرخسرو دهلوی

عشق نوست و یار نوست و بهار نو

زان روی خوب روز نو و روزگار نو

چون در نیاید از در من نوبهار من

زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو

در نوبهار چون تو نه‌ای در چمن مرا

[...]

ابن یمین

هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو

باشد که با توأم فتد از دست روبرو

عشقت درید پیرهن صبر من چنانک

نتوان بدست عقل توان کردنش رفو

گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه