با این جمال همدم مستان عشق شو
یک بار الست گوی و هزاران بلی شنو
در جام می ز لعل تو یک شمه یافتم
اسباب علم و فضل به میخانه شد گرو
جز تخم آرزوی تو در دل نکشته ایم
فرخنده ساعتی که رسد کشته را درو
گفتم تمام خرمن عمرم به باد شد
لعلت به خنده گفت که بر ما به نیم جو
با این فسردگی نتوان راه عشق رفت
دستی بزن به دامن مردان گرمرو
خواهی که نقد حال تو گردد حدیث عشق
این نکته می شنو ز حریفان و می گرو
جامی فسانه های کهن ذوق ده نماند
اسرار عشق تازه کن از گفته های نو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به سادگی و عمق عشق اشاره میکند. او از زیباییهای عشق و میگساری میگوید و از لذتهای آن در میخانه صحبت میکند. شاعر به وفاداری به آرزوهای عاشقانه و نگرانی از فقدان زمان عمر اشاره میکند. او میگوید که برای درک عشق باید از تجربههای دیگران بهره برد و به دنبال تازگی در احساسات و معانی عشق باشد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که عشق و احساسات واقعی نیاز به تلاش و شجاعت دارند.
هوش مصنوعی: با این زیبایی، یک بار با کسانی که عاشقاند همنشین شو و به یاد داشته باش که در آغاز خلقت، خداوند گفت: "آیا من پروردگار شما نیستم؟" و از شما پاسخ "بله" را شنید.
هوش مصنوعی: در جرعهای از شراب، جلوهای از زیبایی تو را دیدم و متوجه شدم که علم و دانش در میخانه به یک نوع دیگر قابل دسترسی است.
هوش مصنوعی: ما جز امید به تو در دل چیز دیگری نداریم و خوشا به حال ساعتی که بتوانیم به آرزوی خود برسیم.
هوش مصنوعی: گفتم که تمام عمرم به هدر رفت، او با خنده پاسخ داد که برای ما هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر با این ناامیدی و افسردگی دنبال عشق بروی، نمیتوانی موفق باشی. بهتر است به کسانی که پرشور و گرم-hearted هستند، روی بیاوری و از آنها الهام بگیری.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که وضعیت درونیات به داستانی از عشق تبدیل شود، این نکته را از کسانی که در این مسیر تجربه دارند بشنو و از شراب عشق بنوش.
هوش مصنوعی: در این دنیا، داستانهای قدیمی و جذاب دیگر جاذبهای ندارند. باید به دنبال عشق و رازهای تازه بود و از سخنان جدید و نو بهره برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که گشت ایران ویران بدست او
بسپرد جان بدولت بر شهریار نو
همچون فراسیاب کهن بود جان بداد
بر شهریار پور سیاوش بنار تو
آید چنو سوار دگر بر زمین اگر
[...]
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو
تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم
دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو
آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد
[...]
ماییم و نیم جان و جهانی و نیمجو
جان از برایِ می که ستاند زما گرو
ای یار اگر نداری طاقت گریز کن
چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو
میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخمِ عشق
[...]
عشق نوست و یار نوست و بهار نو
زان روی خوب روز نو و روزگار نو
چون در نیاید از در من نوبهار من
زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو
در نوبهار چون تو نهای در چمن مرا
[...]
هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو
باشد که با توأم فتد از دست روبرو
عشقت درید پیرهن صبر من چنانک
نتوان بدست عقل توان کردنش رفو
گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.