من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو
آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو
از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب
هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو
من چو با روی تو همچون مگسم با شکر
بیش همچون مگس ای دوست مرانم از رو
تیر مژگان تراهمچو هدف سازم دل
چون کشی بر سپر روی کمان ابرو
باغ حسن تو مگر کارگه سامریست
گل فسون گرشده اندر وی ونرگس جادو
چون لبت در دهن جام کند آب حیات
خون ازین غصه برآرم چو صراحی زگلو
دست در گردن خود ساعد سیمین ترا
کس ندیدست مگر دولت زرین بازو
سیف فرغانی از شعر عسل می سازد
غم اودر دل تو همچو مگس درکندو
طبع شاعر نکند وصف تو چون خاطر من
آب هرگز نرود راست چو کژباشد جو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق عمیق خود به معشوقهاش سخن میگوید. او بیان میکند که عشقش به آن زیبایی خاص و دلربا، او را سرشار از احساسات کرده است. بوی عشق او را در همه جا همراهی میکند و او خود را شبیه مگسی میداند که به شیرینی روی معشوق جذابیت دارد. شاعر از تیر مژگان معشوق به عنوان ابزاری برای هدف قرار دادن دلش یاد میکند و زیبایی او را همچون جادو توصیف میکند. او همچنین اشاره میکند که غم و اندوهی که از دوری معشوق دارد، مانند زهر بر او تأثیر میگذارد. در انتها، شاعر اشاره میکند که هیچ شاعری نمیتواند به درستی زیبایی معشوقش را وصف کند، چرا که احساسات درونی او بسیار عمیقتر از کلمات است.
هوش مصنوعی: من زمانی که به عشق زیبایی تو متعهد شدم، به حدی به تو وابسته شدم که حالا باید بپرسم این عشق من به تو چه دلیلی دارد؟ بگو.
هوش مصنوعی: من از خودم عطرت را احساس میکنم و این جای شگفتی ندارد، زیرا هر چیزی که به گل و مشک آمیخته شود، بویی خوش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: من مانند مگسی هستم که به شکر نزدیک است، پس مهربانانه مرا از خود دور نکن.
هوش مصنوعی: من مژگان تو را مانند تیری میسازم و دلم را مانند سپری در برابر کمان ابرویت قرار میدهم.
هوش مصنوعی: باغ زیبایی تو انگار که محل جادوگری است، همانطور که در آن گلها جادو شدهاند و نرگسها هم تحت تاثیر سحر و جادو قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: وقتی لب تو در کنار جام قرار میگیرد و آب حیات را مینوشی، من از غم و اندوه مثل یک پارچ که از گلویش آب خارج میشود، احساس رهایی میکنم.
هوش مصنوعی: دست خود را به دور گردن زیبا و نازک خود انداختهای و کسی جز خوشبختی نهفته در بازوی تو، تو را نمیبیند.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی با مهارت خود شعر را به شیرینی عسل تبدیل میکند، در حالی که غم او در دل تو همانند مگسی است که در کندو نشسته است.
هوش مصنوعی: شاعر به سختی میتواند تو را توصیف کند، زیرا مانند خاطره من، هیچگاه واضح و روشن نیست. وقتی که جریان زندگی دچار انحراف و کژتابی باشد، نمیتوان به درستی حقیقت را بیان کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو
مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو
لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز
روی شسته بحشاشات و تراک و مازو
از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین
[...]
همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو
چو مرا یافتهای صحبت هر خام مجو
همه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است
هله چون سبزه و چون بید مرو زین لب جو
پر شود خانه دل ماه رخان زیبا
[...]
آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو
امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن بمرو
امشبی باش که فردا به تو تسلیم کنم
جان و دل هر دو به دستِ تو نهادیم گرو
هم چنین کُنجِ من آراسته می دار چو گنج
[...]
ای بخوبی رخ تو برده ز خورشید گرو
گشته طاق خم ابروی تو جفت مه نو
که شب از روز شناسد بیقین گر نبود
طره و چهره تو مایه ده ظلمت وضو
گر چو پروانه ز غم سوخت رقیبت چه غم است
[...]
خردم گفت برو ای دل دیوانه برو
یک نصیحت ز من ای پیر جهان دیده شنو
عمر بگذشت به افسوس و به غفلت باری
گوشه ای گیر و به هر در ز پی نفس مرو
پنج روزی که ترا مهلت عمرست بگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.