چون تو گلی در همه گلزار نیست
چون تو شکر در همه بازار نیست
نامه به پایان شد و باقی سخن
قصّه ما در خور طومار نیست
هر که گرفتار تو شد جان سپُرد
وای بر آن کس که گرفتار نیست
یار به جانی اگر آید به دست
هرزه مگویید که بسیار نیست
شیخ به مسجد شد و رهبان به دیر
منزل ما جز در خمّار نیست
لشکر سلطان صف عشق را
رایت منصور بِه از دار نیست
هر که به عالم پی یاری گرفت
وه که من سوخته را یار نیست
شب که کنم ناله ز درد فراق
کس به جز از بخت تو بیدار نیست
جان و دل و صبر و تن و عقل و هوش
رفت و چو من هیچ سبکبار نیست
نیست خریدار تو تنها جلال
کیست که از جانت خریدار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه همه مملکتی خوار نیست
یار طلب کن که به از یار نیست
هر که درین درد گرفتار نیست
یک نفسش در دو جهان کار نیست
هر که دلش دیدهٔ بینا نیافت
دیدهٔ او محرم دیدار نیست
هر که ازین واقعه بویی نبرد
[...]
هست کسی کو چو من اشکار نیست
هست کسی کو تلف یار نیست؟
هست سری کو چو سرم مست نیست؟
هست دلی کو چو دلم زار نیست؟
مختلف آمد همه کار جهان
[...]
هر که دلش با غم ما یار نیست
راست توان گفت که او یار نیست
نیست زمانی دل مسکین من
کز تو به کام دل اغیار نیست
هر که به روی تو نظر کرد گفت
[...]
زان که مرا محرم اسرار نیست
هیچ امیدم ز رخ یار نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.