من شمع طلعتت را پروانه ای حقیرم
پروانه وار روزی در پیش پات میرم
از دست چشم و زلفت پیش که دادخواهم؟
این می کشد به بندم وان می کشد به تیرم
خیز ای طبیب نادان! ترک معالجت کن
من درد عشق دارم درمان نمی پذیرم
بر خاکم ار خرامی چون سرو و من چو سبزه
از خاک سر برآرم تا دامنت بگیرم
ای دوستان! مجویید از بند او خلاصم
آزادم از دو عالم تا در کفَش اسیرم
باران اشک بارم چون ابر و برق خیزد
از آه دردناکم وز آتش نفیرم
روی از تو بر نپیچم گر می کشی به تیغم
چشم از تو بر ندوزم گر می زنی به تیرم
در پایت اوفتادم ای دوست دست من گیر
می کش به ناوک خود [منگر] که من حقیرم
من ترک او نگویم ور جان رود درین سر
کز جان گزیر باشد وز دوست ناگزیرم
بر خاک آستانش هر شب مقام سازم
وز شوق وصل گویی پهلوست بر حریرم
تا از جلال دوری روزی نکرد یارم
نام تو از زبانم یاد تو از ضمیرم
هر چند دوست هرگز یاد جلال نارد
یک لحظه نیست خالی از یاد او ضمیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم
دیوانه چون نگردم زنجیر چون نگیرم
چون باده تو خوردم من محو چون نگردم
تو چون میی من آبم تو شهد و من چو شیرم
بگشا دهان خود را آن قند بیعدد را
[...]
در پایت اوفتادم ای دوست! دست گیرم
می کن بزرگی خود منگر که من حقیرم
ای شمع جمع خوبان! پروانه وار روزی
گرد سرت بگردم در پیش پات میرم
از دست چشم و زلفت پیش که داد خواهم؟
[...]
بر نور شمع رویت پروانه ی حقیرم
بر آتش جمالت تا کی چنین بمیرم
تا کی مرا بسوزی بر آتش فراقت
از دولت وصالت یک لحظه دست گیرم
پروانه ای بر آتش ناچار می بسوزم
[...]
بعد از تو ای برادر هرچند دستگیرم
وز پیش دوستداران دشمن برد اسیرم
لیکن به داغ و حسرت تا در غمت نمیرم
چشم از تو برنگیرم ور می زنند تیرم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.