گنجور

 
مولانا

پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم

دیوانه چون نگردم زنجیر چون نگیرم

چون باده تو خوردم من محو چون نگردم

تو چون میی من آبم تو شهد و من چو شیرم

بگشا دهان خود را آن قند بی‌عدد را

عذر ار نمی‌پذیری من عشوه می پذیرم

دانی که از چه خندم از همت بلندم

زیرا به شهر عشقت بر عاشقان امیرم

با عشق لایزالی از یک شکم بزادم

نوعشق می نمایم والله که سخت پیرم

آن چشم اگر گشایی جز خویش را نشایی

ور این نظر گشایی دانی که بی‌نظیرم

اندر تنور سردان آتش زنم چو مردان

و اندر تنور گرمان من پخته‌تر خمیرم

در لطف همچو شیرم اندر گلو نگیرم

تا در غلط نیفتی گر شور چون پنیرم

در عشق شمس تبریز سلطان تاجدارم

چون او به تخت آید من پیش او وزیرم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۶۹۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جلال عضد

در پایت اوفتادم ای دوست! دست گیرم

می کن بزرگی خود منگر که من حقیرم

ای شمع جمع خوبان! پروانه وار روزی

گرد سرت بگردم در پیش پات میرم

از دست چشم و زلفت پیش که داد خواهم؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جلال عضد
جهان ملک خاتون

بر نور شمع رویت پروانه ی حقیرم

بر آتش جمالت تا کی چنین بمیرم

تا کی مرا بسوزی بر آتش فراقت

از دولت وصالت یک لحظه دست گیرم

پروانه ای بر آتش ناچار می بسوزم

[...]

صفایی جندقی

بعد از تو ای برادر هرچند دستگیرم

وز پیش دوستداران دشمن برد اسیرم

لیکن به داغ و حسرت تا در غمت نمیرم

چشم از تو برنگیرم ور می زنند تیرم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه