بر نور شمع رویت پروانه ی حقیرم
بر آتش جمالت تا کی چنین بمیرم
تا کی مرا بسوزی بر آتش فراقت
از دولت وصالت یک لحظه دست گیرم
پروانه ای بر آتش ناچار می بسوزم
چون از جمال رویت ای دوست ناگزیرم
در وقت جان سپردن گر بر لبم نهی لب
ای آب زندگانی باشد که من نمیرم
بر خاک من چو روزی افتد گذارت ای جان
دست از لحد بر آرم تا دامنت بگیرم
ای پادشاه خوبان بر حال من ببخشای
رحمی بکن خدا را کز وصل تو فقیرم
دریست در جهانم بر دل ز روز هجران
جز دولت وصالت درمان نمی پذیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تمثیل پروانهای اشاره میکند که در نور شمع (نماد معشوق) میسوزد و از عشق و دوری از او رنج میبرد. او میگوید که در آتش جمال معشوق میسوزد و به شدت آرزوی وصال او را دارد. شاعر خواهان رحمت و بخشش معشوق است و میطلبد که او در لحظههای سخت به او کمک کند. در نهایت، او به ناچاری خود در عشق اشاره میکند و میگوید که هیچ درمانی جز وصال معشوق برای درد فراقش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من مانند پروانهای هستم که در کنار نور شمع صورت تو میرقصم و به زیباییات میسوزم. نمیدانم تا کی به این حالت ادامه دهم و از این عشق و زیبایی بمیرم.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی مرا در آتش جدایی بسوزانی؟ ای کاش از نعمت وصالت یک لحظه هم مرا دریابی.
هوش مصنوعی: من مانند پروانهای که به سوی آتش میرود، ناگزیر به سوزش هستم، چون زیبایی چهره تو مرا به این سمت کشانده است.
هوش مصنوعی: زمانی که به مرگ نزدیک شوم، اگر لب هایت را بر لبان من بگذاری، زندگی جاودانی را به من هدیه میدهی و من هرگز نخواهم مرد.
هوش مصنوعی: اگر روزی پا بر خاک من بگذاری، ای جان، از قبر بلند میشوم تا دامن تو را بگیرم.
هوش مصنوعی: ای پادشاه نیکان، بر حال من رحم کن و به من ببخشای؛ به خاطر خدا، که من از محبت و وصالت به شدت نیازمندم و در فقر به سر میبرم.
هوش مصنوعی: در دل من در این جهان، جز خوشبختی در کنار تو، هیچ چیزی قادر به درمان درد جدایی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم
دیوانه چون نگردم زنجیر چون نگیرم
چون باده تو خوردم من محو چون نگردم
تو چون میی من آبم تو شهد و من چو شیرم
بگشا دهان خود را آن قند بیعدد را
[...]
در پایت اوفتادم ای دوست! دست گیرم
می کن بزرگی خود منگر که من حقیرم
ای شمع جمع خوبان! پروانه وار روزی
گرد سرت بگردم در پیش پات میرم
از دست چشم و زلفت پیش که داد خواهم؟
[...]
بعد از تو ای برادر هرچند دستگیرم
وز پیش دوستداران دشمن برد اسیرم
لیکن به داغ و حسرت تا در غمت نمیرم
چشم از تو برنگیرم ور می زنند تیرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.