آشکارا کنم این درد که در جان دارم
عاشق روی توام از تو چه پنهان دارم
من بیچاره کجا وصل تو یابم، لیکن
می دهم جان به تمنّای تو تا جان دارم
بعد ازین این سر شوریده و سامان هیهات
زین تمنّا که من بی سر و سامان دارم
روز محشر چه غم از آتش دوزخ باشد
دوزخ اینست که من در دل سوزان دارم
عاقلان را هوس نعمت جنّت باشد
من دیوانه سر صحبت جانان دارم
دوست خواهم چه غم از سرزنش دشمن و دوست
کعبه خواهم چه غم از خار مغیلان دارم
خواب بر دیده حرام است من مسکین را
که ز فکرت همه شب سر به گریبان دارم
خلق گویند که درمان دل ریش بکن
من خود این درد دل از مایه درمان دارم
چون جلال ار سخنم هست پریشان چه عجب
که مسلسل غم آن زلف پریشان دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وضوح از درد و عشق خود سخن میگوید. او عاشق چهره دلخواهش است و در عین حال میداند که به او دسترسی ندارد. شاعر از بیچارگیاش و تلاش برای رسیدن به معشوقش میگوید و اظهار میکند که حاضر است جانش را برای عشقش فدای کند. او اشاره میکند که حتی در روز قیامت هم از آتش دوزخ نمیترسد، چون درد عشق او سوزانتر از آن است. در نهایت، شاعر به ناامیدی و غمهایش اشاره میکند و میگوید که درمان دلش را در ادامه دادن به این عشق میبیند، حتی اگر دیگران بر خلاف او فکر کنند. تنهایی و غم او با زیباییهای معشوقش در تضاد است و از این دوگانگی رنج میبرد.
هوش مصنوعی: من به وضوح نشان میدهم که چه دردی در دل دارم؛ من عاشق چهره تو هستم و از تو هیچ رازی ندارم.
هوش مصنوعی: من بیچاره نمیدانم چگونه به وصال تو برسم، اما تا زمانی که زندهام، جانم را برای آرزوی تو فدای میکنم.
هوش مصنوعی: پس از این، این دل آشفته و بینظم، دور از این آرزوست که من بیسر و سامان هستم.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، چه اندوهی از آتش جهنم میتوان داشت؟ جهنم واقعی آن است که من در دل خود احساس سوزش و آتش میکنم.
هوش مصنوعی: عاقلان به دنبال نعمتهای بهشتی هستند، اما من که دیوانهام تنها به صحبت کردن با محبوبم فکر میکنم.
هوش مصنوعی: من به دوستی نیاز دارم و از انتقادهای دشمن و حتی دوست نیز نگران نیستم. آرزو دارم به هدف خود برسم و به هیچ چیز، حتی به دشواریها و موانع، اهمیت نمیدهم.
هوش مصنوعی: خوابیدن برای من که فقیر هستم، ممنوع است، زیرا تمام شب را در فکر و اندیشهی مشکلاتم سر در گریبانم.
هوش مصنوعی: مردم میگویند که برای درمان دل شکسته باید دل را بکنم و از آن رنج ببرم، اما من خود این درد را از دلداری و تسلی خود به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: زمانی که کلامم با عظمت و شکوه است و به همین خاطر بینظم و آشفته میشود، جای تعجب نیست که من همواره در دام غم و اندوه عشق او گرفتارم، مانند زلفهای آشفتهاش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه دهم شرح که از غصّه چه بر جان دارم
یا چه اندوه دل از فرقت جانان دارم
چون مرا نیست ز هجر تو خلاصی پیدا
چند حال دل خود را ز تو پنهان دارم
خبرت نیست ز احوال من شوریده
[...]
گر چه از دست غمت حال پریشان دارم
نکنم ترک غم عشق تو تا جان دارم
جان چه باشد که از او دل نتوانم برداشت
من که در سر هوس صحبت جانان دارم
از مقیمان مقام سر کویت چو شدم
[...]
تا بسر شوری از آن زلف پریشان دارم
نه سر کفر و نه اندیشهٔ ایمان دارم
پرده بردار که تا بر همه روشن گردد
کز چه رو مذهب خورشید پرستان دارم
پیرم از رشک و شد آمیخته با جان غم یار
[...]
از دل سوخته اخگر به گریبان دارم
سینه ای گرمتر از خاک شهیدان دارم
ساده از نقش تمناست دل خرسندم
عالمی امن تر از دیده حیران دارم
به تهیدستی من خنده زند موج سراب
[...]
بس که دل سوختگی ز آتش هجران دارم
گر به دوزخ بریم، شکر فراوان دارم
اشک و آهم ز فراقت به هم آمیخته شد
بلعجب بین که در آب آتش سوزان دارم
گر بسوزد نفسم هر دو جهان را نه عجب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.