تا بسر شوری از آن زلف پریشان دارم
نه سر کفر و نه اندیشهٔ ایمان دارم
پرده بردار که تا بر همه روشن گردد
کز چه رو مذهب خورشید پرستان دارم
پیرم از رشک و شد آمیخته با جان غم یار
یوسف و گرگ به یک چاه به زندان دارم
با خیال رخت آسودهام از محنت هجر
همره نوح، چه اندیشه ز طوفان دارم
ای رضی روزی کافر نشود امنی کو
این خجالت که من از گبر و مسلمان دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از یک شاعر بیانگر احساسات پیچیدهای است که نسبت به عشق و دین دارد. شاعر میگوید که او نه به کفر اعتقاد دارد و نه به ایمان، بلکه میخواهد راز عشقش را برملا کند. او از درد و غم ناشی از عشق و جدایی میگوید و به مقایسههای نمادین اشاره میکند، مانند یوسف و گرگ. او از خیال معشوقش آرامش میگیرد و نسبت به سختیهای زندگی بیتوجه است. در نهایت، شاعر در مورد دغدغههایش با باورهای دینی و اجتماعی صحبت کرده و خود را در موقعیتی دشوار مییابد.
هوش مصنوعی: من تنها به خنکای موهای شوقآور تو دل بستهام و نه به افکار کفرآمیز و نه به دغدغههای ایمان.
هوش مصنوعی: پرده را بردار تا همه بفهمند که به چه دلیلی به آیین خورشیدپرستان اعتقاد دارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر حسادت و اندوهی که از دوری یارم دارم، در حالتی مثل زندانی گرفتار شدهام، درست مثل یوسف و گرگی که در یک چاه اسیر هستند.
هوش مصنوعی: من با خیال دیدنت میتوانم از درد جدایی راحت باشم، مثل نوح که از طوفان بیخیال است، چون به آیندهای روشن امید دارد.
هوش مصنوعی: ای کاش روزی فرا برسد که هیچ کافری در امنیت و آسودگی نباشد، زیرا من از این وضعیت شرمندگی زیادی دارم که نسبت به غیر مسلمانها و مسلمانها احساس میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آشکارا کنم این درد که در جان دارم
عاشق روی توام از تو چه پنهان دارم
من بیچاره کجا وصل تو یابم، لیکن
می دهم جان به تمنّای تو تا جان دارم
بعد ازین این سر شوریده و سامان هیهات
[...]
چه دهم شرح که از غصّه چه بر جان دارم
یا چه اندوه دل از فرقت جانان دارم
چون مرا نیست ز هجر تو خلاصی پیدا
چند حال دل خود را ز تو پنهان دارم
خبرت نیست ز احوال من شوریده
[...]
گر چه از دست غمت حال پریشان دارم
نکنم ترک غم عشق تو تا جان دارم
جان چه باشد که از او دل نتوانم برداشت
من که در سر هوس صحبت جانان دارم
از مقیمان مقام سر کویت چو شدم
[...]
از دل سوخته اخگر به گریبان دارم
سینه ای گرمتر از خاک شهیدان دارم
ساده از نقش تمناست دل خرسندم
عالمی امن تر از دیده حیران دارم
به تهیدستی من خنده زند موج سراب
[...]
بس که دل سوختگی ز آتش هجران دارم
گر به دوزخ بریم، شکر فراوان دارم
اشک و آهم ز فراقت به هم آمیخته شد
بلعجب بین که در آب آتش سوزان دارم
گر بسوزد نفسم هر دو جهان را نه عجب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.