دامن کشان رسید سوی جویبار گل
ای ترک گلعذار به دامن بیار گل
راز نهفته دل بلبل شد آشکار
برطرف جویبار چو شد آشکار گل
دادند بارعام که از بزمگاه خاص
آمد به فال سعد در ایوان یار گل
در بار داشت اطلس سبز و حریر سرخ
شد مشتری هزار چو بگشاد بار گل
هر دم به مجلسی رود از بس تلوّنش
یک هفته هیچ جای نگیرد قرار گل
بر دست ساقیانِ سمن رخ شراب لعل
گویی شکفته است ز سرو و چنار گل
چندان کشید و باز کشیدش که چاک زد
از دست باد پیرهن زرنگار گل
زین سان که زرد و سرخ برآمد به جویبار
از شرم باده گشت مگر شرمسار گل
دانی که گل جلال! چرا شد چنین عزیز؟
از بهر آنکه عار ندارد ز خار گل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در بزم پادشا نگر این کاروبار گل
وین باده بین شده به طرب دستیار گل
گل چند ماه منتظر بزم شاه بود
وز بهر آن دراز کشید انتظار گل
دیدار گل شده ست همه اختیار خلق
[...]
رونق گرفت کار می از روزگار گل
خوبی و دلبری است همه کار و بار گل
لطف رحیق یافت مزاج می لطیف
آب عقیق برد رخ آبدار گل
هر در که ریخت دیده من در فراق یار
[...]
نیسان فکند باز عرق بر عذارِگل
لؤلویِ آب دار نگر در کنار گل
درّاج و سار و فاخته و بلبل و تذرو
جمع آمدند بارِ دگر روزِ بارِ گل
دیوار و در گرفته و با چوب هایِ خار
[...]
ای پیش ارغوان تو کمتر ز خار گل
قدیک چمن صنو برو رخ یک بهار گل
جز سرو قامت و گل روی تو تاکنون
سروی بباغ دهر نیاورده بار گل
گر بگذری بدین گل رخسار در چمن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.