گنجور

 
جلال عضد

ای لعل تو کانِ آفرینش

در دست تو جانِ آفرینش

نگذشته به تنگی دهانت

چیزی به گمان آفرینش

لعلت نمک است و ابروانت

بسم الله خوان آفرینش

در وصف دهان تو چو سوسن

لال است زبان آفرینش

 
 
 
انوری

ای شادی جان آفرینش

وی گوهر کان آفرینش

ای محرم خلوتی که آنجا

محسوت نشان آفرینش

ای بلبل بوستان تجرید

[...]

عرفی

ای مهر تو جان آفرینش

نعت تو زبان آفرینش

لطف تو چمن طراز امکان

خشم تو خزان آفرینش

جودت همه بخش عالم کون

[...]

آذر بیگدلی

ای جسم تو، جان آفرینش؛

جان تو، جهان آفرینش!

ای کرده بعالم آشکارا

نام تو نشان آفرینش

ای گشته بلند در زمانه

[...]

نورعلیشاه

ای از تو نشان آفرینش

این سوز و فغان آفرینش

جانی تو و آفرینشت جسم

ای جان تو جان آفرینش

درکان چو تو گوهری ندارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه