شوخی نگر که آن بت عیّار میکند
دل را به بند زلف گرفتار میکند
هردم به شیوهای ز کسی میبرد دلی
وز حلقههای زلف نگونسار میکند
دشمن دریغ بود که ره یافت پیش دوست
حیف است گل که همدمی خار میکند
انکار عشق بازی ما میکنند خلق
ما خاک آن کسیم که این کار میکند
دل شد مقیم کویش و جان عازم سفر
دل رخت میگشاید و جان بار میکند
تا دید شیخ رونق بازار عاشقان
هر بامداد خرقه به بازار میکند
جز عقل عاقلان نکند صید چشم مست تو
مست است و قصد مردم هشیار میکند
آن دل که بود منکر پابستگان عشق
امروز در کمند تو اقرار میکند
در خورد دوست نیست نثاری جلال را
بیش از سری ندارد و ایثار میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و تأثیرات آن بر دل و جان میپردازد. او از زیباییها و دشواریهای عشق سخن میگوید و به بند زلف محبوب به عنوان عاملی برای اسارت دل اشاره میکند. عشق میتواند دلها را ببرد و در عین حال، به جان آسیب برساند. شاعر به نوعی حسرت بر دوستیها و آسیبهایی که عشق میتواند به انسان بزند، اشاره میکند. او همچنین بر این نکته تأکید دارد که عشق حقیقی نمیتواند پنهان بماند و در نهایت، همه به حقیقت آن اقرار خواهند کرد. در نهایت، شاعر به زیبایی و جلال دوست اشاره میکند و به این نکته میپردازد که عشق واقعی فدای محبوب میشود.
هوش مصنوعی: با شوخی و لطافت، آن معشوق فریبنده دل را در دام زلفهایش اسیر میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه کسی را با روش خاصی جذب میکند و با گیسوانش دلها را به درد میآورد.
هوش مصنوعی: دشمن نباید به دوستی نزدیک شود، چرا که این کار زیان بار است. همچنان که گل با خارها همنشینی میکند، این موضوع نیز خوشایند نیست.
هوش مصنوعی: مردم عشق بازی ما را انکار میکنند، اما ما از خاک آن کسی هستیم که این کار را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: دل در خانهاش مستقر شده و جان آماده سفر است. دل که سفرش را آغاز میکند، لوازمش را جمع میکند و جان هم بار سفر را به دوش میگیرد.
هوش مصنوعی: شیخ متوجه شد که هر روز صبح بازار عاشقان پر رونق است، بنابراین او لباس عارفانهاش را به بازار میآورد.
هوش مصنوعی: عشق و جذبه تو آنقدر قوی است که فقط عقل و هوش عاقلانه را به تنگنا میاندازد و نمیتواند به درستی تو را درک کند. تو با بادهات، تلاش میکنی تا افراد آگاه و هشیار را به سمت خود جذب کنی.
هوش مصنوعی: دل کسی که قبلاً منکر عشق و وابستگیها بود، اکنون به دلیل جاذبهات به عشق و وابستگی اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: دوستی در خود چیزی نمیطلبد و برای بزرگی و مقام خود اهمیتی قائل نیست؛ او در خدمت دیگران است و از خودگذشتگی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوبی به روی خوب تو اقرار میکند
عقل از نهیب عشق تو زنهار میکند
دل را دل چو سنگ تو آزار میدهد
دم را دهان تنگ تو افگار میکند
خوشتر ز جان و عمری و از خواب خوش مرا
[...]
سرو بلند بین که چه رفتار میکند
وآن ماه محتشم که چه گفتار میکند
آن چشم مست بین که به شوخی و دلبری
قصد هلاک مردم هشیار میکند
دیوانه میکند دل صاحب تمیز را
[...]
شوخی نگر که آن بت عیار میکند
دل را به بند زلف گرفتار میکند
هردم به شیوهای ز کسی میبرد دلی
در حلقههای زلف نگونسار میکند
دشمن دریغ بود که ره یافت پیش دوست
[...]
دل را هوای چشم تو بیمار میکند
جان را امید وصل تو تیمار میکند
طرار طره تو دلم برد عارضت
رو وانهاده پشتی طرار میکند
از بندگی قد تو شد کار سرو راست
[...]
در زنگبار خاطر من کار میکند
هر صیقلی که آینه را تار میکند
گر در بضاعت هنر آتش زند سپهر
آن را حساب گرمی بازار میکند
دارم بدل ز پرتو غمهای روزگار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.