بتم باز قصد جفا میکند
به یک بار ما را رها میکند
مرو ای طبیب دل دردمند
که دردت دلم را دوا میکند
مَدَر پرده عاشقی بیش ازین
که پیراهن از غم قبا میکند
بَدَل شد شب وصل با روز هجر
جهان بین که با ما چهها میکند
فلک را همین است همواره کار
که یاری ز یاری جدا میکند
کجا یابم از خاک پایت اثر
که خورشید از آن توتیا میکند
منم طالب تو، تو از من ملول
چه تدبیر کاینها قضا میکند
چه گویم من این بخت شوریده را
که او قصد دوری ما میکند
بساز ای دل غمزده برگ صبر
که کار کسان با نوا میکند
خرد هرکجا عقدهای شد پدید
به سرپنجه صبر وامیکند
تو از بخت خود چند نالی جلال
زمانه چنین اقتضا میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنون شاه ما را گرامی کند
بدین خواهش امروز نامی کند
به یک دخترم شه گرامی کند
مرا بنده ی خویش و نامی کند
که این نامه را نغز و نامی کند
گرامی کُنَش را گرامی کند
چو با می بسازی غلامی کند
به تمییز تو شادکامی کند
کنون سام این کارها میکند
به جان خود آن پرجفا میکند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.