بگفتی هم شبی جانا نظر بر حالت اندازم
ز روی مردمی یک دم به حال دوست پردازم
بیا دست دلم گیر و شبی از وصل ای دلبر
میان جان من بنشین که سر در پات اندازم
هوای کوی وصل او بلند افتاده است ای دل
اگرچه زین هوس دایم گرفته همچو شهبازم
بدین امّید عمرم شد به باد و یاد می نارد
که ما را بود مسکینی زهی دلدار طنّازم
به رنگ و روی چون گلنار خواب چشم ما بردی
ز زلف خویشتن نعلی در آتش کرده ای بازم
به دام زلف تو جانم مقید گشت تا دانی
سرافکندست زلف تو ولی من زان سرافرازم
چو دف تا کی مرا در دست هر ناجنس بگذاری
چو چنگم گر زنی باری زمانی نیز بنوازم
چو عودم بر سر آتش ز عشق رویت ای دلبر
اگرچه همچو نی فاش است از آوازه ات رازم
اگر جان خواهی ای دلبر و گر سر خواهی ای سرور
نتابم سر، جهان و جان به فرمان تو در بازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به محبوب خود ابراز عشق و ارادت میکند. او از درد فراق و آرزوی وصال صحبت میکند و میخواهد لحظاتی را در کنار محبوبش سپری کند. شاعر احساس میکند که زندگیاش بدون وصل محبوب بیمعناست و تمامی امیدش به دیدن اوست. عشق او مانند آتشسوزانی است که وجودش را فراگرفته و در عین حال نگران این است که آیا محبوبش او را در کنار خود خواهد پذیرفت یا خیر. همچنین از زنجیری میگوید که به خاطر زیبایی و جاذبههای محبوبش، به آن گرفتار شده است. در نهایت، شاعر برای محبوب خود تسلیم است و همه چیز را فدای او میکند.
هوش مصنوعی: گفتی که هم شب عزیزم، نگاهی به حالت بیندازم و لحظهای هم به حال دوستم رسیدگی کنم.
هوش مصنوعی: بیایید دست دلم را بگیرید و یک شب از وصال شما لذت ببریم. ای محبوب، در میان جان من بنشین که من سر خود را به پای تو میاندازم.
هوش مصنوعی: دل، هوای نزدیک شدن به معشوق به شدت افزایش یافته است. هر چند که من به خاطر این آرزو همیشه در حال پرواز و شگفتی هستم، اما همچنان در این حس و حال غرق شدهام.
هوش مصنوعی: با امید و آرزو عمرم به هدر رفت و خاطرهای از مینوشی به یاد ما هست که ما را مسکین و بیچاره نشان میدهد. وای بر من که دلباخته و دلدادهای بازیگوش هستم.
هوش مصنوعی: به رنگ و زیبایی خود مانند گلنار، خواب را از چشمان ما گرفتهای. با زلف خود، آتش را به وجود آوردهای و ما را در آن میسوزانی.
هوش مصنوعی: من جانم را به دامن زلف تو وابسته کردهام تا بدانی که زلف تو چقدر سرافراز است، اما من به خاطر آن زلف از خودم سرافرازم.
هوش مصنوعی: چرا باید همیشه به دست افرادی که شایسته نیستند بسپارید؟ مانند دف که همیشه تحت کنترل دیگران قرار دارد. اما اگر به من ضربه بزنی، در برخی مواقع میتوانم صدایی دلنشین هم ایجاد کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که به یاد چهره زیبایت آتش عشق در دلم شعله میکشد، اگرچه دل اقرار میکند و راز من به وضوح از صدای فریاد و نالهام شناخته میشود، اما باز هم دلم نمیتواند از احساساتش پنهان بماند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال عشق و جان خود هستی، یا اگر مقام و رهبری میخواهی، من سرم را نمیگذارم تا به تو آسیب برسد. هم جهان و هم جانم در اختیار توست و برای تو آمادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم
به هر هنگام هر مرغی به هر پری همیپرد
مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم
دهان مگشای بیهنگام و می ترس از زبان من
[...]
فغان از مردمِ چشمم که بیرون می دهد رازم
نمی یارم به کس دیدن چو این دیده ست غمّازم
به خاطر یاوه می رانم سخن با هر که می گویم
به باطن دوست می بینم نظر با هر که اندازم
چنان مستغرقِ شوقم که بی خود می کند ذوقم
[...]
ندانم کیست اندر دل که در جان می خلد بازم
چنان مشغول او گشتم که با خود می نپردازم
همه کس با بتی در خواب و من در کنج تنهایی
چه باشد گر شبی پوشیده گردد دیده بازم
غمت کشت و هنوز امشب ز اقبال خیال تو
[...]
نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازم
اگر دردت رها کردی که من درمان خود سازم
مکن جور، ای بت سرکش، مزن در جان من آتش
که گر سنگم به تنگ آیم و گر پولاد بگدازم
تنم خستی و دل بستی و اندر بند جان هستی
[...]
اگر ساقی ز موجِ باده بندد رشتهٔ سازم
رساند قلقلِ مینا به رنگِ رفته آوازم
عروجِ خاکساران آنقدر کوشش نمیخواهد
چو گرد از جنبشِ پایی توان کردن سرافرازم
مباش ای آرمیدن از کمینِ وحشتم غافل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.