بیا ای سرو ناز من روان تا در برت گیرم
گهی دست تو را گیرم گهی در پای تو میرم
اگر کامم به ناکامی رسانی از شب وصلم
به روز حشر برخیزم به حسرت دامنت گیرم
طبیب من چو دردم دید در دم گفت بیچاره
دوای تو نمی دانم چو رفت از دست تدبیرم
جوابش ای دل دانا من نادان چنین دانم
که در پای دل شیدا ز زلف اوست زنجیرم
کمان ابروانت چون مرا خم داد پشت دل
مزن باری تو از غمزه به ناوکهای چون تیرم
اگر نور تجلّی را نمایی ور نهان داری
مرا باری به نام تست بام و شام تکبیرم
دلم دانی که می داند بد و نیک جهان بسیار
تو آخر چند بفریبی به تقریر و به تحریرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عاشقانه و درد و عشق شاعر است. شاعر به محبوب خود دعوت میکند که به نزدش بیاید تا بتواند او را در آغوش بگیرد. او از ناکامی در عشق و غمهای ناشی از آن صحبت میکند و میگوید که اگر نتواند به وصالی دست یابد، در روز قیامت به حسرت آن محبوب خواهد شد. شاعر به دردهایش اشاره میکند و میگوید که درمانی برای دلی پر درد ندارد. او همچنین به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند و میگوید که نگاه او مانند تیر به دلش میزند. در پایان، شاعر از محبوب میخواهد که خود را نشان دهد و او را بفریبد تا بتواند از عشقش بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: بیا ای محبوب من، تا به آغوش تو بیایم و گاه دستت را بگیرم و گاه برای تو قربانی شوم.
هوش مصنوعی: اگر من به آرزوهایم نرسم و از شب وصال تو به روز قیامت بیفتم، آرزو میکنم که ای کاش بتوانم دامن تو را بگیرم و حسرت آن را داشته باشم.
هوش مصنوعی: پزشک وقتی درد مرا دید، بلافاصله گفت که درمان تو را نمیشناسم و زمانی که از اختیارم خارج شد.
هوش مصنوعی: ای دل آگاه، من که نادانم، این طور میدانم که محبت او مرا به زنجیر کشیده است، مانند اینکه زلف او در پای دل عاشق افتاده باشد.
هوش مصنوعی: ابروی کمانمانند تو وقتی به سمت من خم میشود، خواهش میکنم قلبم را با درد و غمزههایت نشکن؛ چرا که تیرهای عشق مثل ناوکهای تو به من آسیب میزنند.
هوش مصنوعی: اگر نور الهی را به روشنی نمایان کنی، وگرنه اگر آن را پنهان کنی، من به خاطر تو در صبح و شب نامت را با تکبیر میبرم.
هوش مصنوعی: دل من میداند که در این دنیا خوب و بد زیادی وجود دارد. اما در نهایت، تو چند بار میخواهی با حرف زدن و نوشتن خود را فریب بدهی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم
روم باری به حسرت زیر بار توسنش میرم
من ار بار سفر می بندم از خاک درش باری
تو باش ای جان که خواهی از سگانش عذر تقصیرم
پس از مردن به خاکم گر زیارت آیی ای محرم
[...]
از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم
ز اقلیم اثر برگشتن آه من نمی داند
به عنقا می رساند نسبت خود را پرتیرم
اگر غافل به صید بیگناهی شست بگشایم
[...]
به دام دلبری افتاده ام گمگشته تدبیرم
سراپا وحشتم در کوی او آهوی تصویرم
ضعیفم بر تمنای دل خود بس نمی آیم
هوس دیوانه و باریکتر از موست زنجیرم
عصا از خانه ام ننهاده چون پرگار پا بیرون
[...]
چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
که آواز پر طاووس میآید به زنجیرم
دلم یک ذره خالی نیست از عرض مثال من
بهارم هر کجا رنگیست مینازد به تصویرم
کتاب صلح کل ناز عبارت برنمیدارد
[...]
ز اشک و آه اندر بوتهٔ تصعید و تقطیرم
اگر باورنداری بین ز اشک سرخ اکسیرم
مشو سرپیچ چون زلف شب آسایت حذر فرما
ز افغان سحرگاه وزدود آه شبگیرم
بشارت ای گروه کودکان دیوانهٔ آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.