چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
که آواز پر طاووس میآید به زنجیرم
دلم یک ذره خالی نیست از عرض مثال من
بهارم هر کجا رنگیست مینازد به تصویرم
کتاب صلح کل ناز عبارت برنمیدارد
ز بخت ما و من چون خامشی صافست تقریرم
به دام حیرت صیادکو اندیشهٔ فرصت
چکیدن در شکست رنگ دارد خون نخجیرم
سری در خویش دزدیدم به فکر حلقهٔ زلفی
دهان مارگل کرد از گریبان گلوگیرم
سراپایم خطی داردکه خاموشیست مضمونش
قضاگویی به کلک موی چینی کرد تحریرم
چو موجگوهرم باید زمینگیر ادب بودن
برش قطع روانی کرده است از آب شمشیرم
چه سازم سستی طالع زخویشم برنمیآرد
وگرنه چون مژه در پر زدنها نیست تقصیرم
غبار حسرتم وامانده از دامان پروازی
دهد هرکس به بادم میتواند کرد تعمیرم
ز ساز هستیام با وضع حیرانی قناعتکن
نفس در خانهٔ نقاش گم کردهست تصویرم
نشاند آخر هجوم غفلتم در خاک نومیدی
بهرنگ خواببا واماندگی بودهست تغییرم
ز بیقدری ندارم اعتبار نقطهٔ جهلی
کتاب آسمان دانستم و این است تفسیرم
گهی از شوق میبالمگهی از درد میکاهم
نوایگفت وگو پیرایهٔ چندین بم و زیرم
بقدر بیخودی دارم شکار عافیت بیدل
چو آه شمع یکسر رنگ میباشد پر تیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ حسرت و ناامیدی شاعر نسبت به زندگی و احساساتش است. او از تماشاگاه زندگی میگذرد و دچار تسخیر ظاهری زیبا اما در عین حال زنجیرکننده است. شاعر به تداخل عشق و درد میپردازد و تصویر زندگی را به گونهای ترسیم میکند که هم پر از رنگهای زیبای بهار است و هم غم و ناامیدی. او در تلاش است تا خود را از دام غفلت و تردید رها کند، اما احساس میکند که هیچ راهی برای فرار از سرنوشتش ندارد. در نهایت، او با بیان حسرتش و عدم اعتبارش در این زندگی، به ناکامیهایش اعتراف میکند و به نوعی با بیقدری و بیتوجهی به حال و آیندهاش کنار میآید.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تأمل و حیرتی اشاره میکند که در میان زیباییها و وسوسههای زندگی دچارش شده است. او با اوردن صدای زیبا و دلنواز طاووس، که نماد زیبایی و جاذبه است، به این حقیقت میرسد که این زیباییها در واقع او را به زنجیر کشیده و اسیر کردهاند. این تصویر نشاندهنده تضاد بین زیبایی و آزادی است.
هوش مصنوعی: دل من هیچ جایی خالی نیست، همواره پر از احساس و زندگیام. هر جا که رنگی وجود دارد، به زیبایی و شکوهمندی من اشاره میکند و جلوهای از بهار را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که در کتاب صلح کل، موضوعات مهم و نازککاریها به خوبی بیان نمیشوند. او از این وضعیت ناراضی است و میگوید که وضعیت ما و خودم همچون سکوتی روشن و واضح است که بهتر از هر توضیحی میتواند بیانگر حال ما باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به حالتی از حیرت و تفکر دربارهٔ فرصتها و چالشها اشاره میکند. او به نوعی حس دلسوزانه نسبت به خود و آسیبهایی که ممکن است به او برسد، دارد. در واقع، او در وضعیتی است که میتواند بین شکار و از دست دادن فرصتی مهم قرار گیرد و این لحظه را با احساساتی چون نگرانی و حسرت همراه میبیند.
هوش مصنوعی: در دل خودم به دنبال زیباییهای زندگی بودم، اما در همین حین، زلفی که افسونگر است و شبیه به دم مار، گردن و گلویم را به شدت میفشارد و گرفتارم کرده است.
هوش مصنوعی: تمام وجودم را خطی در بر گرفته که موضوع آن سکوت است. این سکوت مانند یک نوع قضاوت رفتار میکند و مانند نخی که موهای چینی را میپیچد، من را در بند کشیده است.
هوش مصنوعی: من مانند یک لؤلؤ در دریا هستم و باید با ادب و احترام رفتار کنم، زیرا حس منقطع و بیتابیام را از آب و نیروی شمشیر گرفتهام.
هوش مصنوعی: من چه کار میتوانم بکنم، وقتی که سرنوشتم از من حمایت نمیکند؟ اگر غیر از این بود، در تلاشهایم مانند پرواز مژهها هیچ تقصیری نداشتم.
هوش مصنوعی: من غمی در دل دارم که ناشی از ناتوانی در پرواز است و هرکسی که بتواند دل من را آرام کند، میتواند به من کمک کند تا دوباره خود را بازسازی کنم.
هوش مصنوعی: از زندگیام با حالت سردرگمی راضی باش، زیرا نفس من در دنیای نقاشی گم شده و تصویر ما از خود را نتوانستهام پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در نهایت، حملهی ناگهانی غفلتهایم مرا به سرزمین ناامیدی کشانده است و آن حالتی که در آن به خواب میروم، نشانهای از تغییر من بوده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر بیارزشیام، ارزش و اعتبار ندارم. به نقطهٔ جهل و نادانی خود پی بردم و فهمیدم که این تمام کنکاش من در عالم آسمانی است.
هوش مصنوعی: گاهی از شدت شوق و شادی احساس بالی میکنم و گاهی از درد و رنج غمگین میشوم. صدای گفتگو و صحبت من پر از تنوع و تغییر است، هم بم است و هم زیر.
هوش مصنوعی: من به اندازهی بیدلی و بیخیالیام به دنبال آرامش هستم. مانند شمعی که به یکباره رنگ میگیرد، در دل من هم ناتوانی و تنهایی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا ای سرو ناز من روان تا در برت گیرم
گهی دست تو را گیرم گهی در پای تو میرم
اگر کامم به ناکامی رسانی از شب وصلم
به روز حشر برخیزم به حسرت دامنت گیرم
طبیب من چو دردم دید در دم گفت بیچاره
[...]
چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم
روم باری به حسرت زیر بار توسنش میرم
من ار بار سفر می بندم از خاک درش باری
تو باش ای جان که خواهی از سگانش عذر تقصیرم
پس از مردن به خاکم گر زیارت آیی ای محرم
[...]
از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم
ز اقلیم اثر برگشتن آه من نمی داند
به عنقا می رساند نسبت خود را پرتیرم
اگر غافل به صید بیگناهی شست بگشایم
[...]
به دام دلبری افتاده ام گمگشته تدبیرم
سراپا وحشتم در کوی او آهوی تصویرم
ضعیفم بر تمنای دل خود بس نمی آیم
هوس دیوانه و باریکتر از موست زنجیرم
عصا از خانه ام ننهاده چون پرگار پا بیرون
[...]
نمیباشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم
زهستی تا عدم پیچیده است آواز زنجیرم
چو خاکستر شوم، داغم به مرهم آشنا گردد
گداز خویش دارد چون تب اخگر تباشیرم
جبین از آستان سینه صافان برنمیدارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.