تا من از صحبت تو مهجورم
خسته و ناتوان و رنجورم
تا برفتی ز پیش دیدهٔ ما
ای بت دلفریب منظورم
بی رخ تو جهان نمی بینم
برده ای از دو دیدگان نورم
از دو زلف تو بس پریشانم
از دو چشم تو مست و مخمورم
چون ز شهد لبت نصیبم نیست
نیش تا کی زنی چو زنبورم
شاهبازی و در هواداری
من بیچاره همچو عصفورم
تو به شاهی ما سلیمانی
من به پای غم تو چون مورم
بیش از اینم مدار از رخ خویش
ای دل و دین و دیده مهجورم
به جهانت ز جان شدم بنده
آخر از بندگی چرا دورم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو دانم یقین که مستورم
پردهپوشیت کرده مغرورم
گر من از مجلس تو مهجورم
وز جناب ضیاء دین دورم
عالم السر ز حال من داند
که درین حادثه چه رنجورم ؟
بعنا و خروش متصلم
[...]
ای که خوانی به عشق مغرورم
هیچ عیبم مکن، که معذورم
سرمه گوید در آن فنا نورم
گشت حالم ز سرمگی دورم
که نه سرد و خنک چو کافورم
به دو جو دستگاه مغرورم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.