بیا جانا که جانت را بمیرم
وگر میرم به جان منّت پذیرم
اگر بر خاکم افتد سایه تو
برآرم دست و دامانت بگیرم
دل از هجران به جان آمد که از جان
گزیرم هست و از تو ناگزیرم
خلاص من مجویید ای رفیقان
که من در قید مهر او اسیرم
نظر گفتند داری با فقیران
من مسکین شیدا هم فقیرم
نمی آید به کویت ناله من
که گوش چرخ کر گشت از نفیرم
اگر یک شب در آغوش من آیی
بمیرم پیشت و هرگز نمیرم
به مردی پای دارم چون نشانه
وگر خواهد زدن هردم به تیرم
همی ترسم جهان بر من سرآید
به درد هجر و در حسرت بمیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر رحمت نیاری من بمیرم
بدان گیتی ترا دامن بگیرم
اگر شیرین نباشد دستگیرم
چو شمع از سوزشِ بادی بمیرم
بمُردم پیش ازان کاینجا بمیرم
درین سِر باش یا رب دستگیرم
بیا، جانا، که جانت را بمیرم
وگر میرم به جان منت پذیرم
خلاص من بجویید، ای رفیقان
که من در قید مهر او اسیرم
نظر گفتند داری با فقیران
[...]
امید از وصل جانان برنگیرم
مگر کز غصهٔ هجران بمیرم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.