چرا گشتی چنین غافل ز دردم
نکردی رحمتی بر روی زردم
نکردی جز جفا بر من نگارا
بگو غیر از وفاداری چه کردم
ندادی کام ما یکدم ز وصلت
بسی خون جگر در عشق خوردم
مرا از دیده و دل حاصلی نیست
به غیر از آب گرم و آه سردم
مفرما صبر با درد فراقم
چگونه صبر بتوانم ز دردم
شب تاریک هجرانم بفرسود
صبا درد دلم را بین و دردم
جهان گر در سر عشقت کنم من
به جان تو که از عهدت نگردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شدی رحمش به دل از روی زردم
ببخشودی برین تیمار و دردم
بر او بنشینم و صحرا نوردم
شبانگه سوی خدمت باز گردم
که چون این را اجابت مینکردم
بسی دیدم بلا و سنگ خوردم
مرا گر ز آب حیوان جرعه ریزند
چه عیب آید که در پای تو دردم
چو اطلس بر سر شاهان نشسته
نه قصب آمد که در پای تو بُر دَم
گر آهن بودم از سختی شکستم
[...]
طبیب و تجربت سودی ندارد
چو خواهد رفت جان از جسم مردم
خر مرده نخواهد خاست بر پا
اگر گوشش بگیری خواجه ور دم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.