گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای برده رخت ز روی گل رنگ

یارب دل تو دلست یا سنگ

صلحست و صفا میان احباب

با مات چرا همه بود جنگ

گر تیغ زنی ز دست و بازو

دل چون گسلد ز دامنت چنگ

نزدیک بود غم تو چون جان

گر دور شود هزار فرسنگ

با عشق تو عقل برنیاید

عقلست زبون و عشق سرهنگ

مهر رخ تو چو آفتابست

دل دست زده در او چو حرچنگ

از چشم تو عالمیست سرمست

ای چون دهنت دل جهان تنگ

دیدم گل روی دوست در باغ

گفتم نه که عارضیست گلرنگ

سنگین دل و بی وفا نگاریست

وانگاه به سر جفاش پا سنگ

سرو از قد سرکشت گرفتست

در جلوه قامت این همه ننگ

شکرست که صیقل غم تو

بزدود ز لوح خاطرم رنگ

چون عود که گوشمال یابم

بر چنگ مرا زنند چون چنگ

ور همچو دفم قفا بدرد

چون نی بکشم به یادش آهنگ

 
 
 
عطار

ای عشق تو با وجود هم تنگ

در راه تو کفر و دین به یک رنگ

بی روی تو کعبه‌ها خرابات

بی نام تو نامها همه ننگ

در عشق تو هر که نیست قلاش

[...]

سعدالدین وراوینی

چون کار بنام آید و ننگ

بر آتش چون کباب و بر تیغ چوزنگ

عراقی

تنگ آمدم از وجود خود، تنگ

ای مرگ، به سوی من کن آهنگ

بازم خر ازین غم فراوان

فریاد رسم ازین دل تنگ

تا چند آخر امید یابیم؟

[...]

مولانا

برخیز ز خواب و ساز کن چنگ

کان فتنه مه عذار گلرنگ

نی خواب گذاشت خواجه نی صبر

نی نام گذاشت خواجه نی ننگ

بدرید خرد هزار خرقه

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه