گنجور

 
جهان ملک خاتون

دردی که مراست بر دل تنگ

از دست جفای شاهدی شنگ

آخر تو بگو که با که گویم

کاو هست همه جفا و نیرنگ

یک ذره وفا به دل ندارد

دارد دلکی ز آهن و سنگ

از وصل نکرد شادمانم

هجرانش ببرد از رخم رنگ

گر تیغ زند ز دست و بازو

نگذاشت ز دامنش دلم چنگ

جای تو در اندرون جانست

گر دور شوی هزار فرسنگ

زین بیش جفا مکن تو بر ما

بگذار تو جای صلح در جنگ

مگذار که آینه جمالت

گیرد ز شرار آه ما زنگ

از دست جفای چرخ غدّار

اقصای جهانست بر دلم تنگ

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

ای عشق تو با وجود هم تنگ

در راه تو کفر و دین به یک رنگ

بی روی تو کعبه‌ها خرابات

بی نام تو نامها همه ننگ

در عشق تو هر که نیست قلاش

[...]

سعدالدین وراوینی

چون کار بنام آید و ننگ

بر آتش چون کباب و بر تیغ چوزنگ

عراقی

تنگ آمدم از وجود خود، تنگ

ای مرگ، به سوی من کن آهنگ

بازم خر ازین غم فراوان

فریاد رسم ازین دل تنگ

تا چند آخر امید یابیم؟

[...]

مولانا

برخیز ز خواب و ساز کن چنگ

کان فتنه مه عذار گلرنگ

نی خواب گذاشت خواجه نی صبر

نی نام گذاشت خواجه نی ننگ

بدرید خرد هزار خرقه

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه