تا چند کِشیم از جگر این آه جگرسوز
تا چند خوریم از ستمت تیغ جگردوز
تا چند بُوَد وعدهٔ وصل تو به فردا
کامم ز لب لعل خود اِی جان بده امروز
کام من دلخستهٔ مهجور روا کن
زان رو که بباید شد از این کاخ دلافروز
ای مایهٔ عمر تو فزون باد ز هر چیز
بر تخت شهی جای تو با طالع فیروز
نوروز به هر سال یکی روز بُوَد لیک
هر صبحدمی بادْ تو را روز ز نوروز
سال و مه و روزت همه نو باد ز گیتی
دایم همه شب باد تو را روز چو نوروز
ما خود ستم و جور ز بیگانه کشیدیم
از خویش کشیدند مکافات چنان روز
از کار جهان تنگ مشو ای دل غمگین
در خلوت جان شمعِ رضایی تو برافروز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به درد و رنج عشق و فراق میپردازد و شاعر از خداوند درخواست میکند که امروز، نه فردا، به وصال محبوبش برسد. او از دردی که به خاطر دوری از معشوق احساس میکند، نالان است و بر این باور است که باید از این کاخ دل جلوگیری کند. شاعر همچنین به عشق و جایگاه محبوب در زندگیاش اشاره میکند و آرزو دارد که هر روزش همانند نوروز نو و شاداب باشد. در پایان، او به دل غمگین خود تسکین میبخشد و یادآوری میکند که نباید از سختیهای زندگی دلگیر شود.
هوش مصنوعی: تا کی باید از درد و ناراحتی عمیق این آه سوزناک رنج ببریم؟ تا کی باید از ستم و ظلم تو که مانند تیغی بر دل جراحت میزند، آسیب ببینیم؟
هوش مصنوعی: تا کی باید منتظر بمانم تا به وصال تو در فردا برسم؟ کام من را از لب لعل خود بگیر، ای جان، امروز این کار را بکن.
هوش مصنوعی: خواستههای من را که بیقرار و دور از عشق هستند، برآورده کن؛ زیرا باید از این قصر دلانگیز دل دور شد.
هوش مصنوعی: ای موجودی که عمر تو باید بیشتر از هر چیزی باشد، تو بر روی تخت شاهی جای داری که به دلیل شانس و سرنوشت خوب تو به تو ابراز میشود.
هوش مصنوعی: هر سال در روزی مشخص، نوروز فرا میرسد، اما هر صبح که بیدار میشوی، باد و هوای تازهای به تو روزی نو را مژده میدهد که همچون نوروز است.
هوش مصنوعی: حالت در سال و ماه و روز همیشه نو باشد، از عالم وجود همیشه شب باشد و برای تو روز، مانند روز نوروز.
هوش مصنوعی: ما خود از بیگانگان ظلم و ستم دیدهایم و حالا از خودمان درد و عذاب را تحمل میکنیم. روزی چنین عواقبی بهسراغ ما آمده است.
هوش مصنوعی: ای دل غمگین، در برابر مشکلات زندگی کمنیاور و ناامید نشو. در درون خود نور امید و رضایت را روشن کن و از آن بهرهمند شو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی، نغز و دلانگیز و دلافروز
ور نیست ترا بشنو و از مرغ بیاموز
ای من رهی آن رخ بستان افروز
گر نیست گل و لاله به جایست امروز
هجران تو چون آتش سوزان و دلم کوز
کم سوز دل خسته این عاشق دلسوز
با تابش زلف و رخت ای ماه دلافروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز
بر گرد یکی گرد دل ما و در آن دل
[...]
بنمود بمن روی نگارین خود امروز
دلبند من آن کرد که مه روی کله دوز
در آرزوی روی نگاریش بدم دی
آن آرزوی دینه من راست شد امروز
میتافت بکف رشته و میدوخت بسوزن
[...]
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.