دل به درد آمد و از دوست به درمان نرسید
عهد بشکست دلارام و به پیمان نرسید
جان رسیدم به لب ای نور دو چشمم دانی
عمر بگذشت و شب هجر به پایان نرسید
گشته پامال فراق رخ یارم چه کنم
قصه ی غصه ی موری به سلیمان نرسید
من بعید از رخ تو گشتم و در عید رخت
چه توان کرد که این لاشه به قربان نرسید
دل پردرد ضعیفم به تمنای رخت
جان بداد از غم و یک لحظه به جانان نرسید
ناله ها در شب دیجور زنم در غم او
شمع جمعم ز چه رو سوی گلستان نرسید
من جهان و دل و جان در سر کارش کردم
دولت وصل تو جانا به من آسان نرسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عمق درد و فراق خود از محبوبش میپردازد. او با ابراز ناامیدی از شکست عهد و پیمان، نشان میدهد که با وجود عشق و اشتیاق فراوان، نتوانسته به محبوبش برسد. احساساتش به شدت مشحون از غم و غصه است و از تهی بودن خود در نبود محبوبش شکایت میکند. او از شبهای بیخواب و نالهها و آتش درون خود میگوید و پایمال شدن عشق و عدم دستیابی به وصال را بیان میکند. در نهایت، او از تلاشهایش برای رسیدن به محبوب میگوید که نتیجهای نداشته است و به طور کلی حس تلخ فراق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دل به شدت آسیب دید و نتوانست از جانب دوست به بهبودی برسد. عهدی که با آرامش بود، شکسته شد و به توافقی نرسیدند.
هوش مصنوعی: به انتهای زندگیام نزدیک شدم، ای روشنی چشمانم. میدانی که عمرم به سر آمده و شب جدایی همچنان ادامه دارد و به پایان نرسیده است؟
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری چهره محبوبم در رنج و سختی هستم. داستان غصهام مانند قصه مورچهای است که به سلیمان نمیرسد و کسی آن را نمیشنود.
هوش مصنوعی: من از زیبایی تو دور شدم و در روز جشن و شادی، چه کاری از دستم برمیآید، که این بدن بیجان به قربانی رسانده نشد.
هوش مصنوعی: دل از شدت درد و رنج، به عشق تو جان سپرد و به خاطر غم، لحظهای به معشوق نرسید.
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، به خاطر او زاری میکنم و در تنهایی خود، شمعی روشن کردهام. اما نمیدانم چرا نتوانستم به گلستان برسم و از زیباییهای آن لذت ببرم.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را برای رسیدن به تو و وصالت صرف کردم، اما این خوشبختی و وصل تو به آسانی نصیب من نشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاقبت درد من خسته به پایان نرسید
سر سرگشته ام از وصل به سامان نرسید
پایمال شب هجران شده چون مور ضعیف
شمّه ای قصه ی دردم به سلیمان نرسید
دردم از حد شد و جز ناله ندارم همدم
[...]
تا نخست از طرف عشق تو فرمان نرسید
شرح حال دل موری به سلیمان نرسید
تا نشد راهبر تشنه لبان رحمت تو
قدم خضر به سرچشمهٔ حیوان نرسید
ما و اندیشهٔ دردت که مریض غم عشق
[...]
دل من بی جگری کرد و بجانان نرسید
درد هجران من از درد بدرمان نرسید
سالها در ره مقصود بسر میرفتیم
عمرم آخر شد و این راه بپایان نرسید
غرقه بحر تحیر دل من با لب خشک
[...]
دل به درد آمد و این درد به درمان نرسید
سر درین کار شد و کار به سامان نرسید
آن جفا پیشه، که بر ناله من رحم نکرد
کافری بود، به فریاد مسلمان نرسید
کس بر آن شه خوبان غم من عرض نکرد
[...]
کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید
نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید
دل بر آن شبنم لب تشنه مرا می سوزد
که به سرچشمهٔ خورشید درخشان نرسید
تا به پای علم دار نیاوردش عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.