نگار من ز منش گرچه عار میآید
مرا به عشق رخش افتخار میآید
چگونه شرح توان داد از غم هجران
چه جورها به من از روزگار میآید
امید بود مرا کز دلم غمی ببرد
بسی غمم به دل از غمگسار میآید
بیا که در غم هجر تو جان شیرینم
به لب مرا ز غم انتظار میآید
بسی دلست به فتراک شوق بر بسته
مگر که دلبر ما از شکار میآید
..... که از پیش او حذر اولیست
دلا که آن بت چابکسوار میآید
به دست باش دلا امشب از سر یاری
که بویی از سر زلف نگار میآید
اگر جهان همه گلزار میشود باری
به دست دل ز فراق تو خار میآید
اگرنه عشق تو باشد مرا چه نام نهند
جهان ز نام تو با اعتبار میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود برای معشوق صحبت میکند. او به زیبایی معشوق افتخار میکند، هرچند که او خود را کمargo از او میداند. شاعر به غم فراق و انتظار برای دیدار معشوق اشاره میکند و میگوید که این غم مانند زخمی بر دل او نشسته است. او همچنین به زیباییهای زندگی و دنیا اشاره میکند و میگوید که اگر عشق معشوق در زندگیاش نباشد، هیچ اعتبار و ارزش دیگری ندارد. در نهایت، شاعر درخواست نزدیکی و آمدن معشوق را میکند و از شیرینی عشق در کنار محبوب سخن میگوید.
هوش مصنوعی: عزیز من، هرچند که رفتار تو برایم ناپسند است، اما زیبایی چهرهات برایم افتخارآمیز و دلنشین است.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از درد جدایی بگویم، وقتی که روزگار چه سختیها و آزردگیهایی را بر من تحمیل میکند؟
هوش مصنوعی: امید داشتم که کسی از دل من غمها را دور کند، اما به جای آن، غمها با وجود غمزدهام بیشتر شدهاند و به سراغم آمدهاند.
هوش مصنوعی: بیا که در درد جدایی تو، جانم به لبم رسیده و غم انتظار تو به شدت مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: دلهای زیادی در انتظارند تا با شوق به سوی محبوب بروند، اما امیدوارند که محبوب ما از سفر شکار باز گردد.
هوش مصنوعی: از قبل باید مراقب بود، ای دل، زیرا آن معشوق زیبا و چابک در حال نزدیک شدن است.
هوش مصنوعی: امشب با دل شاد و خوشحالی پیش کسی بمان که بوی خوش موهای محبوبش به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا به باغی زیبا تبدیل شود، ولی دل من از درد جدایی تو پر از خار و زخم خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو در زندگیام نباشد، پس نام من چه خواهد بود؟ جهان تنها با یاد تو ارزش پیدا میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مساعی تو در ابطال عمر فرسایی
خلاف قاعدۀ روزگار می آید
تویی که کام دل آرزو و زفیض کفت
بخلق بی جگر و انتظار می آید
شراب را که دهی چاشنی زآب حیات
[...]
ز باد بویِ عرق چینِ یار میآید
خصوص آن که نسیمِ بهار میآید
چو سر ز جیبِ عرق چین برآورد گویی
نسیمِ خلد ز دار القرار میآید
کدام آهویِ مشکین که در رکاب ِبهار
[...]
بیا نظاره کن، ای دل که یار میآید
ز بهر بردن جان فگار میآید
فراز مرکب ناز و سوار در عقبش
هزار شیفته بیقرار میآید
رسید نازک من، ای نظارگی، زنهار
[...]
بنوش باده که فصل بهار میآید
نوید خرمی از روزگار میآید
ز ابر قطرهٔ آب حیات میبارد
ز باد نفخهٔ مشک تتار میآید
برای رونق بزم معاشران لاله
[...]
رسید مژده دولت یار میآید
چو مه به قلهٔ گردون سوار میآید
به ابروی چو کمان تیر غمزه پیوسته
گمان برم که به عزم شکار میآید
فتاده در پی او صد هزار دل چو سپاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.