نگار من ز منش گرچه عار میآید
مرا به عشق رخش افتخار میآید
چگونه شرح توان داد از غم هجران
چه جورها به من از روزگار میآید
امید بود مرا کز دلم غمی ببرد
بسی غمم به دل از غمگسار میآید
بیا که در غم هجر تو جان شیرینم
به لب مرا ز غم انتظار میآید
بسی دلست به فتراک شوق بر بسته
مگر که دلبر ما از شکار میآید
..... که از پیش او حذر اولیست
دلا که آن بت چابکسوار میآید
به دست باش دلا امشب از سر یاری
که بویی از سر زلف نگار میآید
اگر جهان همه گلزار میشود باری
به دست دل ز فراق تو خار میآید
اگرنه عشق تو باشد مرا چه نام نهند
جهان ز نام تو با اعتبار میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
مساعی تو در ابطال عمر فرسایی
خلاف قاعدۀ روزگار می آید
تویی که کام دل آرزو و زفیض کفت
بخلق بی جگر و انتظار می آید
شراب را که دهی چاشنی زآب حیات
[...]
ز باد بویِ عرق چینِ یار میآید
خصوص آن که نسیمِ بهار میآید
چو سر ز جیبِ عرق چین برآورد گویی
نسیمِ خلد ز دار القرار میآید
کدام آهویِ مشکین که در رکاب ِبهار
[...]
بیا نظاره کن، ای دل که یار میآید
ز بهر بردن جان فگار میآید
فراز مرکب ناز و سوار در عقبش
هزار شیفته بیقرار میآید
رسید نازک من، ای نظارگی، زنهار
[...]
بنوش باده که فصل بهار میآید
نوید خرمی از روزگار میآید
ز ابر قطرهٔ آب حیات میبارد
ز باد نفخهٔ مشک تتار میآید
برای رونق بزم معاشران لاله
[...]
صبا که شام و سحر مشکبار می آید
ز چین طره آن گلعذار می آید
در آمدم بچمن چون نسیم در گلزار
ز باغ سرو چمن بوی یار می آید
حبیب از دل ما همچو ماه سر بر زد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.