بنوش باده که فصل بهار میآید
نوید خرمی از روزگار میآید
ز ابر قطرهٔ آب حیات میبارد
ز باد نفخهٔ مشک تتار میآید
برای رونق بزم معاشران لاله
گرفته جام می خوشگوار میآید
میان باغ به صد لب شکوفه میخندد
که سبزه میدمد و گل به بار میآید
دماغ شیفتگان را به جوش میرد
خروش مرغ که از مرغزار میآید
هزار پیرهن از شوق میکند پاره
به گوش غنچه چو بانک هزار میآید
به باغ گربه بر اطراف شاخ پنداری
گشاده پنجه باری شکار میآید
به هر کجا که رود مرده زنده گرداند
نسیم کز طرف جویبار میآید
کنون چو غنچه و گل هرکجا که زندهدلیست
به زیر سایهٔ بید و چنار میآید
کنار آب و کنار بتان غنیمت دان
کنون که موسم بوس و کنار میآید
غلام دولت آنم که مست سوی چمن
گرفته دست بتی چون نگار میآید
به باغ جلوه کنان گل نهاده زر بر کف
به بزم شاه جهان با نثار میآید
جمال دنیی ودین کافتاب هر روزه
به سوی درگه او بندهوار میآید
خدایگان سلاطین که دولت او را
مدد ز حضرت پروردگار میآید
شهیکه مژدهٔ اقبال و کامرانی او
ز اوج طارم نیلی حصار میآید
فلک خزاین جنات آستانهٔ تو
کجا سپهر برین در شمار میآید
به روز معرکه خورشید تیغ زن هر دم
ز زخم تیغ تو در زینهار میآید
ز باد نیزهٔ آتش نهیب چون آبت
عدوی سوخته دل خاکسار میآید
به هر طرف که رود رایت تو نصرت و فتح
پذیرهاش ز یمین و یسار میآید
خجسته سایهٔ چتر جهانگشای ترا
ز همنشینی خورشید عار میآید
به بندگی تو هر کو نگه کند ننگش
ز نام رستم و اسفندیار میآید
ز گفتههای کسان عرض میکنم بیتی
که عرض کردنش اینجا به کار میآید
ز عمر برخور و دل را نوید شادی ده
که بوی دولتت از روزگار میآید
هزار سال بمان کامران که دولت تو
بدانچه رای کنی کامکار میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مساعی تو در ابطال عمر فرسایی
خلاف قاعدۀ روزگار می آید
تویی که کام دل آرزو و زفیض کفت
بخلق بی جگر و انتظار می آید
شراب را که دهی چاشنی زآب حیات
[...]
ز باد بویِ عرق چینِ یار میآید
خصوص آن که نسیمِ بهار میآید
چو سر ز جیبِ عرق چین برآورد گویی
نسیمِ خلد ز دار القرار میآید
کدام آهویِ مشکین که در رکاب ِبهار
[...]
بیا نظاره کن، ای دل که یار میآید
ز بهر بردن جان فگار میآید
فراز مرکب ناز و سوار در عقبش
هزار شیفته بیقرار میآید
رسید نازک من، ای نظارگی، زنهار
[...]
رسید مژده دولت یار میآید
چو مه به قلهٔ گردون سوار میآید
به ابروی چو کمان تیر غمزه پیوسته
گمان برم که به عزم شکار میآید
فتاده در پی او صد هزار دل چو سپاه
[...]
نگار من ز منش گرچه عار میآید
مرا به عشق رخش افتخار میآید
چگونه شرح توان داد از غم هجران
چه جورها به من از روزگار میآید
امید بود مرا کز دلم غمی ببرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.