گنجور

 
جهان ملک خاتون

صبح روی تو سلامت می کند

هم دعای صبح و شامت می کند

چون به بستان بگذری ای جان و دل

سرو بستانی قیامت می کند

این دل بیچاره در بیت الحزن

چون دعای جان دوامت می کند

زان مراد این جهان بی وفا

آنچه می خواهی به کامت می کند

اشک خون می بارد از چشمم ز غم

از صبا هر دم پیامت می کند

خون دل از راه چشم ما مدام

همچو می هر دم به جامت می کند

سرو بالای تو گویم راستی

در چمن باری قیامت می کند

گر کسی سر می کند ایثار تو

دل جهان و جان به پایت می کند

زلف و خال چشم شوخت از هوا

هر زمان مرغی به دامت می کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode