گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

جمال روی تو بر ملک دل چو سرور شد

دو چشم بخت من از دیدنش منوّر شد

چو آفتاب جمالت برآمد از مشرق

جهان حسن و لطافت تو را مقرّر شد

چو روشنی رخت دید آفتاب ز رشک

تبش گرفت و ضرورت مطیع و چاکر شد

رخم ز جور چو زر گشت و نیک می دانی

که خیل وجه تو از مال ما توانگر شد

هلال ابروی تو دید ماه نو ز حسد

به یک دو هفته ضعیف و نزار و لاغر شد

معلّمم همه شب درس دور می آموخت

ولی از آن همه آیات عشقم از بر شد

به تحفه جان طلبیدی ز من فرستادم

ولی خجالتم از اسم آن محقّر شد

جهان همیشه جوانست پیش اهل خرد

به نزد جاهل و نادان مگر مکرر شد