دیده ای کاو به سر کوی وفا رهبر شد
بی تکلّف به همه ملک جهان سرور شد
دیده ام بی تو نمی دید جهان را گویی
توتیای شب وصل تو ورا رهبر شد
جان همی داد دلم در هوس دیدارت
شکر یزدان که به مهر رخ تو بیمر شد
فصل ایام بهارست و لب جوی خوشست
لیک با زیور حسن تو کنون بهتر شد
سوسن از جمله ریاحین چو به بو کمتر بود
بوی خلقت بشنید او و زبان آور شد
یار من دور شدی باز ندانم خود را
چه کنم با تو مرا دیده و دل خوگر شد
آتش عشق تو هر لحظه فزونست مرا
مهر ما روز به روز از دل تو کمتر شد
جان بدادم به امید شب وصلت باری
روزی ما نشد و زان کسی دیگر شد
از پراکندگی حال جهان بی خبری
زلف گمراه تو زان روی چنین کافر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و دلتنگی خود میپردازد. او از دیدن زیباییهای جهان بدون معشوق ناامید و غمگین است و به عشقش اشاره میکند که هر لحظه فزونی مییابد. به رغم زیباییهای بهار و جوی خوش، حضور معشوق را مهمتر از همه چیز میداند. شاعر از دور شدن معشوق و دلتنگی ناشی از آن صحبت میکند و از سوز عشق و از دست دادن امید به وصال یاد میکند. این احساسات به صورت عمیق و شاعرانه بیان شده و دلتنگی و عشق همزمان را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چشمی که در کوی وفا به درستی و صداقت گام بردارد، بدون هیچ زحمتی، بر تمامی دنیا تسلط پیدا میکند و رهبری را به دست میگیرد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که چشمم بدون حضور تو چیزی از جهان را نمیبیند، گویی که تو مثل یک ابزار روشنایی در شب وصال تو شدهای و مرا هدایت میکنی.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر آرزوی دیدن تو به شدت دلتنگ و بیتاب است. اما شکر خدا که به خاطر محبت و زیبایی روی تو، این دلتنگی و درد از بین رفته است.
هوش مصنوعی: فصل بهار است و آبهای روان زیبا و خوشایندند، اما زیبایی تو باعث شده که همه چیز حتی بیشتر دلنشین شود.
هوش مصنوعی: سوسن که از جمله گلها است، وقتی بوی کمتر از زیباییاش را احساس کرد، به زبان آمد و صحبت کرد.
هوش مصنوعی: دوست من دور شدهای و نمیدانم با خودم چه کنم. با تو آشنا شدم و حالا چشم و دل به تو عادت کردهام.
هوش مصنوعی: آتش عشق تو هر روز بیشتر میشود، اما محبت من به تو روز به روز کمتر میشود.
هوش مصنوعی: جانم را به امید شب وصل تو فدای کردم، اما روزی میسر نشد و تو به کسی دیگر تعلق گرفتی.
هوش مصنوعی: از بیخبری از حال و روز جهان و اختلالهای آن، موهای پریشان و فریبندهات باعث شده که من به بیراه رفتن و کفر گراییدن دچار شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اس سرافراز که هر جای که صاحب نظریست
خاک پایت را از دیده و دل چاکر شد
آفتابست که عالی نظر آمد، بنگر
که چه از حرص زمین بوس تو مستشهر شد
هرکه چون نرگس صاحب نظرست از سر ذوق
[...]
تیغ بیداد ترا خط سیه جوهر شد
زنگ بر آینه روی تو روشن گر شد
بیشتر چشم تو از سرمه زیانآور شد
شب زلفت ز خط سبز سیه دلتر شد
چون شه تشنه لبان، بی کس بی یاور شد
وقت جان بازی شهزاده علی اکبر شد
همچنان سرو خرامان، ببر مادر شد
صدف دیده اش از اشک، پر از گوهر شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.