چون روز عمر من به فراق تو شام شد
در آرزوی روی تو عمرم تمام شد
خون دلم چو بر تو حلالست دلبرا
آخر چرا وصال تو بر ما حرام شد
رحمی به حال زار من خسته دل بکن
کز دست رفت و در پی ماه تمام شد
دیگ هوای زلف تو می پخت در دماغ
مسکین دلم که در سر سودای خام شد
مرغ دلم که کرد به کوی غمت هوا
شست دو زلف یار بدید و به دام شد
زین پیش طبع توسن ما بود بدلگام
واکنون به زخم قمچی ایام رام شد
هرچند در فراق تو حالم خراب بود
با وصل دوست کار جهان با نظام شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال و روز خود در فراق محبوبش سخن میگوید. او احساس میکند که روزهای عمرش به خاطر دوری از معشوق به پایان رسیده و با وجود آشفتگی و درد در دل، آرزوی وصال او را دارد. شاعر از رحمت و توجه محبوبش درخواست میکند و به یاد میآورد که عشق او در دلش شعلهور است. او همچنین به نشانههای عشق مانند زلف یار و احساس پرواز پرندهای در کوی معشوق اشاره میکند. در پایان، شاعر میگوید که با وجود مشکلات و ناکامیها در عشق، وصال محبوب دنیا را برای او به نظم و سامان میآورد.
هوش مصنوعی: زمانی که روزهای عمرم به دوری تو گذشت، شب زندگیام فرا رسید و در انتظار دیدن چهرهات، عمرم به پایان رسید.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو به شدت رنج میکشد، ای محبوب. حالا چرا دیدار تو برای ما ممنوع شده است؟
هوش مصنوعی: به حال من که دلی شکسته و خسته دارم رحم کن، زیرا که دیگر چیزی از دستم نرفته و در جستجوی عشق به پایان رسیدهام.
هوش مصنوعی: دل بیچارهام در خیالات زلف تو غرق شده و حتی در فکر و ذهن من هم مشغول پختن و جوشیدن است. این وضعیت باعث شده که احساسات خام و ناپختهای در سرم ایجاد شود.
هوش مصنوعی: پرنده دلم وقتی به کوی تو رسید، پروازش را رها کرد و بر اثر دیدن دو زلف یار گرفتار شد.
هوش مصنوعی: از قبل طبع سرکش و تند ما به آشفتگی و بیتابی میگذشت، اما حالا به ضربههای روزگار و حوادث مختلف آرام و سر به زیر شده است.
هوش مصنوعی: هر چند که در دوری تو حال و روزم خراب بود، اما با رسیدن به دوستی، همه چیز در زندگی به روال افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز در فراق تو دیگر به شام شد
ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد
بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند
کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد
افسوس خلق میشنوم در قفای خویش
[...]
ساقی بیار باده که عید صیام شد
آن به که بود مانع رندی تمام شد
در ده قدح ز اول روزم که بعد ازین
حاجت بدان نماند که گویند شام شد
امروز هر که خدمت معشوق و می کند
[...]
از دولت وصال تو کارم بکام شد
بختم بلند گشت و سعادت غلام شد
از جلوه های حسن تو جانم حیات یافت
با چشمهای مست تو عیشم مدام شد
گفتی:سلام ذوق سلامت بدل رسید
[...]
امروز دیگرم به فراق تو شام شد
در آرزوی روی تو عمرم تمام شد
زان دم که باده خم وحدت بجام شد
مستی و عیش در همه آفاق عام شد
نام و نشان عالم و آدم نبد پدید
از جلوه جمال تو عالم بنام شد
تا باده لب تو بکام جهان رسید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.