جمال روی تو بر ملک دل چو سرور شد
دو چشم بخت من از دیدنش منوّر شد
چو آفتاب جمالت برآمد از مشرق
جهان حسن و لطافت تو را مقرّر شد
چو روشنی رخت دید آفتاب ز رشک
تبش گرفت و ضرورت مطیع و چاکر شد
رخم ز جور چو زر گشت و نیک می دانی
که خیل وجه تو از مال ما توانگر شد
هلال ابروی تو دید ماه نو ز حسد
به یک دو هفته ضعیف و نزار و لاغر شد
معلّمم همه شب درس دور می آموخت
ولی از آن همه آیات عشقم از بر شد
به تحفه جان طلبیدی ز من فرستادم
ولی خجالتم از اسم آن محقّر شد
جهان همیشه جوانست پیش اهل خرد
به نزد جاهل و نادان مگر مکرر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبهٔ چهرهٔ محبوب سخن میگوید. شاعر با توصیف جمال دوستش، روشن شدن زندگیاش را از این جمال و تأثیر آن بر دل و دنیایش بیان میکند. زیبایی محبوبش همچون آفتاب درخشان است که باعث میشود دیگران به حسرت بیفتند. همچنین، او به درسهای عاشقانهاش اشاره میکند و میگوید که تمام تلاشش در یادگیری از معلم، به خاطر عشقش بوده است. در نهایت، شاعر میگوید که جهان برای خردمندان همیشه جوان است، در حالی که برای نادانان تکراری و کسلکننده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات مانند فرمانروایی بر دل من است و با دیدن تو، چشمان خوشبختیام روشن و پرنور شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو همچون آفتاب از مشرق طلوع کرد، حسن و لطافت تو در سراسر جهان مشخص و نمایان شد.
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب زیبایی چهرهات را دید، از سر حسادت به رنگ سرخ درآمد و نیازش باعث شد که مطیع و خدمتگزار تو شود.
هوش مصنوعی: چهرهام به خاطر ظلم و ستم دستخوش تغییر شده و خوب میدانی که زیبایی تو باعث شده به ثروتی دست یابم.
هوش مصنوعی: با دیدن هلال ابروی تو، ماه نو از حسد به مدت دو هفته به حالتی ضعیف و لاغر درآمد.
هوش مصنوعی: معلم هر شب به من درس میداد و من در درسهای او تلاش میکردم، اما هیچکدام از آن درسها نتوانستند جای عشق من را بگیرند.
هوش مصنوعی: وقتی که از من خواستی چیزی به تو بدهم، هدیهای فرستادم، اما از ذکر نام آن هدیه شرمنده شدم، زیرا نسبت به آن احساس کوچکی و ناچیزی میکنم.
هوش مصنوعی: جهان همواره برای افراد با عقل و دانش به شکل تازه و زنده است، اما برای نادانان و جاهلان به نظر میرسد که همیشه تکراری و خستهکننده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لوای دولت و ملت کنون مظفر شد
که پادشاه جهان ابوالمظفر شد
خدایگان بشر، شاه شیر دل، اتسز
که باس او را شیر فلک مسخر شد
ز بیقراری سر تیغ پسر صواعق او
[...]
شبی بلطف ز پیر خرد بپرسیدم
بدانخیال که در خاطرم مصور شد
که رنج محنت ایام و حادثات زمان
همه برای من اندر جهان مقرر شد
بعمر خویش ندیدم که یک مراد مرا
[...]
زخاک کوی توبوی هوا معطر شد
ز نور روی تو شب همچو مه منور شد
چو عشق تو بزمین زآسمان فرود آمد
زمین زشادی آن تا بآسمان برشد
بیمن عشق تو دیدم که روح پاک چوطفل
[...]
رمید دل ز من خسته پیش دلبر شد
دماغ جان ز سر زلف او معطّر شد
چو روی آن بت رعنا بدید از سر شوق
ز جان غلام رخ یار ماه پیکر شد
اگرچه زلف سیاهت به شب رهش گم کرد
[...]
به روی گرم تو آیینه تا برابر شد
بهشت روی ترا چشمه سار کوثر شد
زخال اگر چه بنا گوش نیک اختر شد
ازین ستاره شب زلف دل سیه تر شد
دل نظارگیان آب شد زدیدن تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.