گنجور

 
جهان ملک خاتون

جمال روی تو بر ملک دل چو سرور شد

دو چشم بخت من از دیدنش منوّر شد

چو آفتاب جمالت برآمد از مشرق

جهان حسن و لطافت تو را مقرّر شد

چو روشنی رخت دید آفتاب ز رشک

تبش گرفت و ضرورت مطیع و چاکر شد

رخم ز جور چو زر گشت و نیک می دانی

که خیل وجه تو از مال ما توانگر شد

هلال ابروی تو دید ماه نو ز حسد

به یک دو هفته ضعیف و نزار و لاغر شد

معلّمم همه شب درس دور می آموخت

ولی از آن همه آیات عشقم از بر شد

به تحفه جان طلبیدی ز من فرستادم

ولی خجالتم از اسم آن محقّر شد

جهان همیشه جوانست پیش اهل خرد

به نزد جاهل و نادان مگر مکرر شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

لوای دولت و ملت کنون مظفر شد

که پادشاه جهان ابوالمظفر شد

خدایگان بشر، شاه‌ شیر دل، اتسز

که باس او را شیر فلک مسخر شد

ز بی‌قراری سر تیغ پسر صواعق او

[...]

ابن یمین

شبی بلطف ز پیر خرد بپرسیدم

بدانخیال که در خاطرم مصور شد

که رنج محنت ایام و حادثات زمان

همه برای من اندر جهان مقرر شد

بعمر خویش ندیدم که یک مراد مرا

[...]

سیف فرغانی

زخاک کوی توبوی هوا معطر شد

ز نور روی تو شب همچو مه منور شد

چو عشق تو بزمین زآسمان فرود آمد

زمین زشادی آن تا بآسمان برشد

بیمن عشق تو دیدم که روح پاک چوطفل

[...]

جهان ملک خاتون

رمید دل ز من خسته پیش دلبر شد

دماغ جان ز سر زلف او معطّر شد

چو روی آن بت رعنا بدید از سر شوق

ز جان غلام رخ یار ماه پیکر شد

اگرچه زلف سیاهت به شب رهش گم کرد

[...]

صائب تبریزی

به روی گرم تو آیینه تا برابر شد

بهشت روی ترا چشمه سار کوثر شد

زخال اگر چه بنا گوش نیک اختر شد

ازین ستاره شب زلف دل سیه تر شد

دل نظارگیان آب شد زدیدن تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه