گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

ما را به جهان جز غم تو یار نباشد

جز جستن وصل تو مرا کار نباشد

از گلشن وصل تو من خسته جگر را

در پای دلم جز اثر خار نباشد

چون سرو روان گر گذری پیش من آری

در پای تو جز جان من ایثار نباشد

دانی به چه شرط این بتوان کرد که آن دم

در مجلس ما صحبت اغیار نباشد

هستی تو طبیب دل پردرد جهانی

لیکن دل تو در غم بیمار نباشد

حال من غمدیده تو بنگر که چه باشد

بیمار غم عشقم و تیمار نباشد

گویند که دل را بده از دست به دلدار

دل داده ز دستم من و دلدار نباشد

بیداری شبهای من خسته عجب نیست

در درد فراق تو که بیدار نباشد

در کوی تو بارست سگان را به چه معنی

این بنده مهجور تو را بار نباشد

 
 
 
سعدی

آن به که نظر باشد و گفتار نباشد

تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی

بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد

ای دوست برآور دری از خلق به رویم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

کنجی که در او گنجش اغیار نباشد

کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد

رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل

باید که عدد بیشتر از چار نباشد

نردی و کتابی و شرابی و ربابی

[...]

ناصر بخارایی

هرکس که مقیم در خمّار نباشد

در مذهب ما عاقل و هشیار نباشد

گر علم یقین است تو را، عین یقین جو

کان طایفه را کبر به خروار نباشد

داری هوس صحبت او، ترک هوس گیر

[...]

هلالی جغتایی

می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد

من باشم و او باشد و اغیار نباشد

آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت

کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد

هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است

[...]

شیخ بهایی

مجنون تو با اهل خرد یار نباشد

غارت زده را قافله در کار نباشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه