چون چشم خوشت نرگس مخمور نباشد
بی روی تو در دیده ی ما نور نباشد
بسیار بود بنده تو را لیک چو داعی
یک بنده ی بیچاره مهجور نباشد
حالیست مرا با سر زلف تو ولیکن
بر حال من ار رحم کنی دور نباشد
گر جنّت و فردوس دهندم به حقیقت
دانم که به ماننده ی تو حور نباشد
ور نیز بود حور چه ارزد که یقینست
کان حور پریوش چو تو منظور نباشد
چون چشم تو نرگس نبود در همه بستان
همچون رخ تو سوسن و کافور نباشد
دردی که بود از غم تو در دل بیمار
آن صحّت کلیست که رنجور نباشد
شکرست که گل در رمضان نیست که او را
عادت همه آنست که مستور نباشد
فریاد که روزست و بنفشه سر بازار
لیکن چه کنم تا رمضان زور نباشد
خیری و سمن سوسن الوان و بنفشه
جمعست کنون چون به جهان سور نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چشم من از صورت تو دور نباشد
دور از تو دلم خسته و رنجور نباشد
مهجور شوم از تو و جز آه سحرگاه
سوزنده کسی بر من مهجور نباشد
آن دیده چه آید که به روی تو نیاید؟
[...]
مستور در ایام تو معذور نباشد
هر چند که این ممکن و مقدور نباشد
ماقوت رفتار نداریم، اگر یار
نزدیکتر آید، قدمی دور نباشد
مست می او گرد که مرد ره او را
[...]
گر حق نگری لایق منصور نباشد
داری که ز چوب شجر طور نباشد
سهلست، بغمنامه ما یک نظر افکن
این مهر و وفائیست که منظور نباشد
کی پنبه کند کار نمک بر سر داغم
[...]
هرچند به حق قرب تو مقدور نباشد
بر درددلی گر برسی دور نباشد
آثار غرور انجمن آرای شکست است
چینی طرب مجلس فغفورنباشد
بر شیشهٔ قلقل هوس ما مگذاربد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.