تا کی از دیده من روی تو پنهان باشد
دل مجموعم از آن زلف پریشان باشد
سر شوریده ما از غم هجران رخت
تا کی ای دوست چنین بی سر و سامان باشد
گفت چونی ز غم عشق رخ ما گفتم
عشق هرکس ز دل و عشق تو از جان باشد
گفت جان در عوض وصل توانی دادن
گفتمش دردم از آن پیش تو درمان باشد
گر به جانی بفروشد ز لبش یک بوسه
اعتقادم همه آنست که ارزان باشد
چون به بستان گذری سرو چمان از دل و جان
در قد و قامت تو واله و حیران باشد
عقل گفتا که به از گل به چمن رنگی نیست
پیش من گشت یقین کان رخ جانان باشد
ابروان تو چو محراب و دلم پیوسته
هم به عید رخ زیبای تو قربان باشد
گفتمش کام دلم ده به جهان گفت مرا
عاشق دلشده همچون تو فراوان باشد
درد دل دارم از ایام فراقت جانا
مگرش گلشکر لعل تو درمان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تادلم درخم آن زلف پریشان باشد
چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد
قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس
کین کسی داندکونیز ریشان باشد
لعل توچون سردندان کندازخنده سپید
[...]
ز اول روز که مخموری مستان باشد
شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد
پیش او ذره صفت هر سحری رقص کنیم
این چنین عادت خورشیدپرستان باشد
تا ابد این رخ خورشید سحر در سحرست
[...]
هر نسیمی که ز خاک در جانان باشد
چون دم روح قدس مایه ده جان باشد
تا بمیدان لطافت ذقنش گوی زند
قامت اهل دل از عشق چو چوگان باشد
جان بدو دادم و دل از سر تحسین میگفت
[...]
تا به کی در دل من درد تو پنهان باشد
تا کیم آتش سودای تو در جان باشد
درد ما به نکند هیچ مداوای طبیب
زآنکه او را لب جان بخش تو درمان باشد
مشکل اینست که بی روی تو نتوانم زیست
[...]
تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد
دل شوریده من واله و حیران باشد
روی جان را بتوان دیدن و خرم گشتن
گر دلت آینه نیر عرفان باشد
سر توحید توان گفت به هشیاران؟ نی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.