تا کی از دیده من روی تو پنهان باشد
دل مجموعم از آن زلف پریشان باشد
سر شوریده ما از غم هجران رخت
تا کی ای دوست چنین بی سر و سامان باشد
گفت چونی ز غم عشق رخ ما گفتم
عشق هرکس ز دل و عشق تو از جان باشد
گفت جان در عوض وصل توانی دادن
گفتمش دردم از آن پیش تو درمان باشد
گر به جانی بفروشد ز لبش یک بوسه
اعتقادم همه آنست که ارزان باشد
چون به بستان گذری سرو چمان از دل و جان
در قد و قامت تو واله و حیران باشد
عقل گفتا که به از گل به چمن رنگی نیست
پیش من گشت یقین کان رخ جانان باشد
ابروان تو چو محراب و دلم پیوسته
هم به عید رخ زیبای تو قربان باشد
گفتمش کام دلم ده به جهان گفت مرا
عاشق دلشده همچون تو فراوان باشد
درد دل دارم از ایام فراقت جانا
مگرش گلشکر لعل تو درمان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم جدایی از محبوبش صحبت میکند. او در آرزوی دیدن چهره محبوب و رهایی از بیسروسامانی ناشی از این جدایی است. شاعر expresses that عشقش به محبوبش عمیق و جدی است و دردش چنان بزرگ است که هیچ درمانی جز وصال محبوب نمیتواند آن را برطرف کند. او زیبایی و جذابیت محبوب را با گلها و بستانها مقایسه میکند و بیان میکند که برای رسیدن به او حاضر است جانش را فدای عشقش کند. در نهایت، شاعر به عمق عشق و اشتیاقش به محبوب اشاره میکند و از درد جدایی شکایت میکند.
هوش مصنوعی: چقدر طول میکشد که چهرهات از دیدگانم پنهان بماند، دل من به خاطر آن زلفهای به هم ریختهات ناراحت و آشفته است.
هوش مصنوعی: دل خسته ما از غم دوری تو چه زمانی اینگونه بیقرار و آشفته خواهد ماند، ای دوست؟
هوش مصنوعی: مخاطب از من پرسید که چطور هستی به خاطر غم عشق. من پاسخ دادم که عشق هر شخصی از دل او نشأت میگیرد، اما عشق تو برای من بسیار عمیقتر است و به جانم وابسته است.
هوش مصنوعی: در گفتگویی، شخصی پیشنهاد میدهد که برای وصلی که میخواهد بدست آورد، جانش را بدهد. اما طرف مقابل پاسخ میدهد که دردش پیش از این وصال قابل درمان خواهد بود، و به این معناست که دردی که او احساس میکند، تنها با وجود معشوق و وصالش قابل درمان است.
هوش مصنوعی: اگر کسی با یک بوسه از لبش جانش را بفروشد، باورم این است که آن بوسه باید ارزان تمام شود.
هوش مصنوعی: وقتی که به باغ میروی، درخت سرو با ظاهری زیبا از دل و جان به قد و قامت تو حیران و شگفتزده میشود.
هوش مصنوعی: عقل گفت که هیچ چیزی به زیبایی گل در چمن نمیرسد و من به یقین میدانم که چهره محبوب از همه اینها بهتر است.
هوش مصنوعی: ابروان تو به شکل محرابی زیبا هستند و دلم همیشه در عید، به زیبایی چهرهات قربانی میشود.
هوش مصنوعی: به او گفتم که آرزوی من را در این دنیا به من عطا کن، اما او پاسخ داد که عاشقانی مثل تو در این جهان بسیار هستند.
هوش مصنوعی: من از دوری تو دلتنگ و دلم پر از درد است، فقط ممکن است لبهای شیرین تو بتوانند این درد را درمان کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تادلم درخم آن زلف پریشان باشد
چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد
قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس
کین کسی داندکونیز ریشان باشد
لعل توچون سردندان کندازخنده سپید
[...]
ز اول روز که مخموری مستان باشد
شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد
پیش او ذره صفت هر سحری رقص کنیم
این چنین عادت خورشیدپرستان باشد
تا ابد این رخ خورشید سحر در سحرست
[...]
هر نسیمی که ز خاک در جانان باشد
چون دم روح قدس مایه ده جان باشد
تا بمیدان لطافت ذقنش گوی زند
قامت اهل دل از عشق چو چوگان باشد
جان بدو دادم و دل از سر تحسین میگفت
[...]
تا به کی در دل من درد تو پنهان باشد
تا کیم آتش سودای تو در جان باشد
درد ما به نکند هیچ مداوای طبیب
زآنکه او را لب جان بخش تو درمان باشد
مشکل اینست که بی روی تو نتوانم زیست
[...]
تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد
دل شوریده من واله و حیران باشد
روی جان را بتوان دیدن و خرم گشتن
گر دلت آینه نیر عرفان باشد
سر توحید توان گفت به هشیاران؟ نی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.