تا مرا در جهان نشان باشد
مهر رویش میان جان باشد
گاه و بیگاه و صبح و شام مرا
ذکر او بر سر زبان باشد
ای دلارام خونم از دیده
در غم عشق تو روان باشد
دوسه روزست تا ز باد بهار
غنچه را اقچه در دهان باشد
عاقبت چون بر او وزد بادی
همه ایثار گل رخان باشد
مهر ما نیست در دلت چه کنم
یار باید که مهربان باشد
دل ضعیفست و سخت بی طاقت
بار هجران بر او گران باشد
عشق دُرّیست بس گرانمایه
دُر به دریای بی کران باشد
دل ما دُرّ و عشق او دریاست
لاجرم دُر در او نهان باشد
در فراق رخ تو از دیده
خون دل از غمم روان باشد
نشنیدم که سرو در دو جهان
پیش چشمم چنین روان باشد
روی تو چون گلست در بستان
شوق بلبل به گلستان باشد
صبحدم در زمان گل ما را
هوس روی دوستان باشد
خاصه در بوستان سحرگاهی
که نواهای بلبلان باشد
نشود دل ز یاد تو خالی
ای دلارام تا جهان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی عمیق برای معشوق نوشته شده است. شاعر به زیبایی و محبت محبوبش اشاره میکند و میگوید که یاد او همواره در دل و زبانش جاری است. با اشاره به فصل بهار و غنچهها، شاعر به طور نمادین بیان میکند که عشق او همچون گلی زیبا و لطیف است. او احساس میکند که دلش از درد فراق معشوق به خون مینشیند و هیچ چیزی نمیتواند این درد را تخفیف دهد. در نهایت، شاعر اعلام میکند که تا زمانی که جهان باشد، هرگز نمیتواند دلش از یاد محبوب خالی شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نشانی از او در این دنیا وجود دارد، عشق و محبتش در قلبم زنده خواهد بود.
هوش مصنوعی: گاهی و بیگاه، در صبح و شام، همواره نام و یاد او بر لبانم جاری است.
هوش مصنوعی: ای عشق دلربا، اشکهای من به خاطر عشق تو از چشمانم سرازیر است.
هوش مصنوعی: چند روزی بیشتر نمانده که غنچهها به خاطر وزش باد بهاری، به آرامی در حال شکفتن هستند.
هوش مصنوعی: وقتی سرانجام بادی بر بخشی از وجود او بوزد، تمام زیباییها و لطف او در گلهای چهرهاش نمایان میشود.
هوش مصنوعی: محبت من در دل تو نیست، چه تقصیری دارم؟ یک دوست باید مهربان باشد.
هوش مصنوعی: دل ضعیف است و تحمل سختیهای دوری برایش سنگین و دشوار است.
هوش مصنوعی: عشق مانند مرواریدی باارزش است که تنها در دریای وسیع و بیپایان وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل ما مانند دُرّی قیمتی است و عشق او مثل دریا، پس به همین دلیل در درون دل ما آن دُرّ نهفته است.
هوش مصنوعی: در دوری چهرهی تو، اشک چشمم به خاطر غم و اندوهم جاری است.
هوش مصنوعی: من هرگز ندیدهام که در دو جهان، موجودی به زیبایی و شگفتی این سرو در برابر چشمانم به این صورت در حرکت باشد.
هوش مصنوعی: چهرهی تو مانند گلی در باغ شوق است و بلبل هم به خاطر تو به گلستان میآید.
هوش مصنوعی: صبح زود، وقتی گل در شکوفایی است، آرزوی دیدار دوستان در دل ما سر میزند.
هوش مصنوعی: بهویژه در باغی در صبح زود که صدای بلبلها به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: ای دلربا، تا زمانی که دنیا برقرار باشد، نمیتوانم دل را از یاد تو خالی کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجلس شاه را چنان باشد
که بدن را لطیف جان باشد
هر چه گویی گر آنچنان باشد
صفت عشق غیر از آن باشد
رنگ عاشق چو زعفران باشد
هرکه عاشق بود چنان باشد
روی فارغدلان به رنگ بود
رنگ غافل چو ارغوان باشد
قاصد عشق او ز ره چو رسید
[...]
دلبرم تا ز من نهان باشد
جوی خون بر رخم روان باشد
ور نهان باشد او زمن چه عجب
کوچوجانست و جان نهان باشد
یار بی خوی خوش نکو ناید
[...]
غم چو می راحتِ روان باشد
چون رضای تو در میان باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.