آن کیست که با یاد تو دل شاد ندارد
آن کس که مگر عهد غمت یاد ندارد
دور از تو شبی نیست که این خسته مهجور
تا صبحدم از یاد تو فریاد ندارد
سرو ارچه به آزادی قدّ تو سرافراخت
آزادگی آن قد آزاد ندارد
دادم بده امروز که سلطان جهانی
کاین خسته جگر طاقت بیداد ندارد
خسرو به وصال رخ شیرین شده خرّم
آری خبر از سوزش فرهاد ندارد
ای شاه جهان کار جهان بی تو خرابست
جز عدل تو کس ملک تو آباد ندارد
گویند که شادست جهان با غم رویت
آن کیست که دل را به غمت شاد ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و دوری از معشوق میپردازد و به حسرت و اندوه ناشی از نبود او اشاره میکند. او بیان میکند که هیچ کس نمیتواند بدون یاد معشوق شاد باشد و هر شب با یاد او فریاد میزند. شاعر از آزادی و زیبایی معشوق سخن میگوید و تأکید میکند که این زیبایی به تنهایی کافی نیست. همچنین، او به بیعدالتی و خراب بودن دنیا بدون وجود معشوق اشاره میکند و در نهایت میپرسد که کسی میتواند با غم معشوق شاد باشد یا نه. خلاصه این شعر بیانگر تضاد بین شادی و غم ناشی از عشق است.
هوش مصنوعی: کیست که با یاد تو دلش شاد نیست؟ آن کسی که به یاد نمیآورد عهدی را که نسبت به غم تو بسته است.
هوش مصنوعی: هیچ شبی نیست که من دور از تو، این فرد تنها و خسته، تا سپیده دم به یاد تو فریاد نزنم.
هوش مصنوعی: سرو هرچند قد و قامت بلندی دارد و به نظر آزاد و خوشتراش میآید، اما آزادی و بزرگی روحی واقعیاش به پای قامت تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: امروز به همه وام میدهم، چون در این دنیا کسی مثل من وجود ندارد و این دل خسته دیگر نمیتواند تحمل سختیها را داشته باشد.
هوش مصنوعی: خسرو با رسیدن به وصال معشوقش احساس خوشی و شادی میکند، اما هیچ اطلاعی از درد و رنج فرهاد ندارد که به خاطر عشقش به شیرینی دچار سوزش و آتش دلی است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهان، بدون وجود تو اوضاع جهان نابود است و تنها با عدالت تو، کسی نمیتواند کشوری را آباد کند.
هوش مصنوعی: میگویند دنیا با غم تو شاد است، اما آیا کسی هست که با دیدن غمت، دلش شاد شود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن شوخه به ما جز سر بیداد ندارد
با وعده دل غمزده شاد ندارد
کرد از من دل شیفت آن عهد شکن باز
آن گونه فراموش که کس باد ندارد
بلبل چه فرستد سوی گل تحفه که در دست
[...]
از تفرقه پروا دل آزاد ندارد
از سنگ خطر بیضه فولاد ندارد
عام است به ذرات جهان نسبت خورشید
یک نقطه بیجا خط استاد ندارد
در خامه قدرت دو زبانی نتوان یافت
[...]
در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد
نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت
این دام روان حاجت صیاد ندارد
هر عضو مرا طاقت صد داغ دگر هست
[...]
دل در کف بیداد تو جز داد ندارد
ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد
فریادرسی نیست در این ملک وگرنه
کس نیست که از دست تو فریاد ندارد
این کشور ویرانه که ایران بودش نام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.