یک باره به ترک غم جانان نتوان گفت
و این مشکل هجران تو آسان نتوان گفت
گفتم که به نزدیک تو آرم غم دوری
لیکن سخن غم بر جانان نتوان گفت
دردیست مرا در دل و امکان دوا نیست
چون درد بدان مایه ی درمان نتوان گفت
من مور ضعیفم، شده پامال فراقش
حال دل موری به سلیمان نتوان گفت
گفتند به عید غم او تحفه چه داری
قربان غم دوست بجز جان نتوان گفت
گویند که در باخت فلانی سر و سامان
در عشق حدیث از سر و سامان نتوان گفت
شاهیست در این شهر و جهانیست گدایش
احوال گدایی بر سلطان نتوان گفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان درد و غم فراق محبوب میپردازد و میگوید که بیان این احساسات بسیار دشوار و پیچیده است. او با استفاده از تشبیهات مختلف، از جمله "مور ضعیف" که زیر پای فراق محبوب له شده، از شدت درد و بیپناهی خود سخن میگوید. همچنین به این نکته اشاره میکند که هیچ تحفهای برای غم محبوب جز جان خود ندارد و در نهایت به تضاد میان قدرت و فقر اشاره میکند، با این بیان که بیان درد گدایی در برابر سلطان نیز ممکن نیست. در کل، شعر احساساتی عمیق از ناامیدی و ناتوانی در بیان عواطف را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: نمیتوان در یک لحظه از درد فراق محبوب سخن گفت و این مشکل جدایی را ساده بیان کرد.
هوش مصنوعی: گفتم که میخواهم نزد تو بیایم تا از درد فراق بگویم، اما نمیتوانم درد دلم را برای محبوب بگویم.
هوش مصنوعی: در دل من دردی وجود دارد که هیچ راهی برای درمان آن نیست، زیرا این درد به حدی عمیق است که نمیتوان برایش درمانی یافت.
هوش مصنوعی: من موجودی کوچک و ضعیف هستم که در غم دوری او تحت فشار قرار گرفتهام و حال من به قدری بد است که نمیتوانم آن را به کسی، حتی سلیمان، بگویم.
هوش مصنوعی: در روز عید، وقتی از من پرسیدند برای غم او چه هدیهای دارم، باید بگویم که تنها چیزی که میتوانم برای ناراحتی دوستم تقدیم کنم، جانم است.
هوش مصنوعی: میگویند که در دل باختن فلانی، عشق او حال و روز خوبی ندارد و نمیتوان دربارهی سر و سامان عشقش چیز زیادی گفت.
هوش مصنوعی: در این شهر شاهی وجود دارد و در عین حال کسانی هستند که در فقر و گدایی بسر میبرند. وضعیت گدایان را نمیتوان به راحتی به سلطان گفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باکوی تو از روضه رضوان نتوان گفت
با روی تو از حور و زغلمان نتوان گفت
از عاشق دیوانه مجوئید سلامت
با بیخبران از سر و سامان نتوان گفت
با زاهد بی ذوق مگو سر اناالحق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.