بر من خسته ز هجران چه جفاهاست که نیست
بر دل من ز فراقت چه بلاهاست که نیست
چشم سرمست تو ترک است و خطایی باشد
با من خسته اش ای جان چه خطاهاست که نیست
چه وفاها که نکردم به غم عشق و ز تو
به من دلشده آخر چه جفاهاست که نیست
در صبوح رخ و در شام سر زلف بتان
وز دهان من مسکین چه دعاهاست که نیست
چه بگویم که در اوصاف گل رخسارت
بلبلان را به زبان در، چه ثناهاست که نیست
چه جفاهاست که بر من نرسید از غم تو
در دل غم زده ی ما چه وفاهاست که نیست
در هوایت ز هوس گرد جهان می گردم
در سر من ز وصالت چه هواهاست که نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.