در باغ گل نماند و برفت از دیار ما
خوش بود هفته ای دو سه گل در کنار ما
هر چند گل به حسن بسی لاف می زند
کی دارد او طراوت روی نگار ما
از ما مکش تو سر که بدان روی مهوشت
آشفته گشت زلف تو چون روزگار ما
بارست بر در تو سگان را ستمگرا
در خلوت وصال حرامست بار ما
در عهد حسن و دلبری ما در این جهان
کردی به یک زمان دل شهری شکار ما
پرسی که حال و کار جهان چیست در غمم
جز گریه در فراق رخت نیست کار ما
بگذر به خاک ما زره مردمی ولیک
ترسم به دامن تو نشیند غبار ما
گر دورم از جناب شریف تو عذرها
بپذیر چونکه نیست در آن اختیار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و اندوه شاعر میپردازد. شاعر از فقدان گلها در باغ به عنوان نمادی از عشق و زیبایی یاد میکند و به بازگشتن آنها در کنار خود اشاره دارد. او میگوید که هرچند گلها به زیبایی خود افتخار میکنند، اما هیچکدام به چهره معشوق او نمیرسند. شاعر از سردرگمی و آشفتگی ناشی از عشق سخن میگوید و در نهایت، به غم و اندوه فراق معشوق اشاره میکند. او از دوری معشوق عذر خواهی میکند و میگوید که هیچ انتخابی جز اشاره به این مشکلات ندارد.
هوش مصنوعی: در باغ گل دیگر چیزی نمانده و از دیار ما رفته است. خوب بود اگر هفتهای دو یا سه گل در کنار ما میبود.
هوش مصنوعی: هرچند گلها به زیبایی خود بسیار میبالند و ادعا میکنند، اما هیچکدام از آنها شادابی و اثر زیبایی چهره معشوق ما را ندارند.
هوش مصنوعی: نگذار سر ما را از دوش برداری، زیرا به خاطر زیبایی و چهره مسحورکنندهات، وضعیت دل و دلم زلف تو را به هم ریخته است، همانطور که زندگی ما به هم ریخته و آشفته است.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به تضاد عشق و دشواریهای آن اشاره میکند. او میگوید که در نزدیکی معشوق، مشکلات و رنجهایی وجود دارد که ممکن است بر روح انسان فشار بیاورد. در عین حال، باری که بر دوش انسان هست، در کنار چنین عشقی به نظر سخت و غیرقابل تحمل میآید.
هوش مصنوعی: در زمان زندگی زیبای خود، قلب شهر را به راحتی فریب دادی و به شکار عشق ما آمدی.
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسی که حال و روز دنیا چطور است، در قلبم جز اشک و اندوه دوری تو چیزی نیست.
هوش مصنوعی: به ما اجازه بده که از خاک و سرزمینمان بگذری، ولی من نگرانم که غبار ما به دامن تو بچسبد.
هوش مصنوعی: هر چند از پیشگاه باارزش تو دور هستم، لطفاً عذر من را بپذیر، زیرا در این دوری تقصیری از من نیست و در این زمینه اختیاری ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
[...]
آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما
در نیک و بد موافق و انده گسار ما
وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش
زایشان همیشه عیش دل روزگار ما
رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک
[...]
آمد بهار خرم آمد نگار ما
چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما
آمد مهی که مجلس جان زو منورست
تا بشکند ز باده گلگون خمار ما
شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی
[...]
یارب به آب این مژه اشکبار ما
کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما
از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او
گردی به دامنش مرساد، از غبار ما
ای دل درین دیار، نشان و نام جوی
[...]
ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما
چونست حال آن صنم گلعذار ما
باشد عنایتش به سوی خستگان هجر
یا دارد او فراغتی از روزگار ما
بربود دل ز دستم و درپای غم فکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.