گنجور

 
جهان ملک خاتون

در باغ گل نماند و برفت از دیار ما

خوش بود هفته ای دو سه گل در کنار ما

هر چند گل به حسن بسی لاف می زند

کی دارد او طراوت روی نگار ما

از ما مکش تو سر که بدان روی مهوشت

آشفته گشت زلف تو چون روزگار ما

بارست بر در تو سگان را ستمگرا

در خلوت وصال حرامست بار ما

در عهد حسن و دلبری ما در این جهان

کردی به یک زمان دل شهری شکار ما

پرسی که حال و کار جهان چیست در غمم

جز گریه در فراق رخت نیست کار ما

بگذر به خاک ما زره مردمی ولیک

ترسم به دامن تو نشیند غبار ما

گر دورم از جناب شریف تو عذرها

بپذیر چونکه نیست در آن اختیار ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

[...]

مجیرالدین بیلقانی

آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما

در نیک و بد موافق و انده گسار ما

وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش

زایشان همیشه عیش دل روزگار ما

رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک

[...]

مولانا

آمد بهار خرم آمد نگار ما

چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما

آمد مهی که مجلس جان زو منورست

تا بشکند ز باده گلگون خمار ما

شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی

[...]

سلمان ساوجی

یارب به آب این مژه اشکبار ما

کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما

از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او

گردی به دامنش مرساد، از غبار ما

ای دل درین دیار، نشان و نام جوی

[...]

جهان ملک خاتون

ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما

چونست حال آن صنم گلعذار ما

باشد عنایتش به سوی خستگان هجر

یا دارد او فراغتی از روزگار ما

بربود دل ز دستم و درپای غم فکند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه